پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
منظومه هزار یکشباز غمزه های چشم غزالت غزل شدمبا حبه های قند جمالت عسل شدماهل فلات دامن عشقم ولی چه سودبا رشته های گوشه شالت گسل شدممنظومه هزار و یکشب گمراهیم شدیدر حلقه حلقه های زلالت زحل شدماصل مرا به خاک محبت سرشته اندبا وعده های میوه کالت بدل شدماز یاد اگرچه رفته نشان و مکان مابا جلوه های وهم و خیالت مثل شدممیقاتمان به مشعر هول و ولا کشیددر سجده های رو به زوالت هبل شدمآواره ام نمودی و می دیدمت که بازبا خ...
وقتی که تو هستیوقتی که تو هستی غمی از فاصله ها نیستجز فصل بهار و خبر چلچله ها نیستدر حلقه ی دستان پر از لطف و صفایتاندوه دل و زمزمه ی سلسله ها نیستآئین نگاه تو پر از نور و سرور استدر محضر آئینه مجال گله ها نیستهر کس به تمنای تو دلبسته و شاد استپابند غم و حسرت این مشغله ها نیستوقتی که تو هستی همه جا امن و امانستتقویم فلک شاهد بی حوصله ها نیستشهری که به هر کوچه نشانی ز تو دارددرگیر فلات گسل و زلزله ها نیستای ...
تمام جغرافیای سرزمین منفاصله میان فلات آغوشتو پهنه ی خیالم است...