پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو من را آتش می زنیمن سیگار راو قلبمدودکش خانه ایکه هر چهار فصل زمستان استچلچله ای توی آن گیر افتاده است....
وقتی که تو هستیوقتی که تو هستی غمی از فاصله ها نیستجز فصل بهار و خبر چلچله ها نیستدر حلقه ی دستان پر از لطف و صفایتاندوه دل و زمزمه ی سلسله ها نیستآئین نگاه تو پر از نور و سرور استدر محضر آئینه مجال گله ها نیستهر کس به تمنای تو دلبسته و شاد استپابند غم و حسرت این مشغله ها نیستوقتی که تو هستی همه جا امن و امانستتقویم فلک شاهد بی حوصله ها نیستشهری که به هر کوچه نشانی ز تو دارددرگیر فلات گسل و زلزله ها نیستای ...
زیباترین من ❤️ایا ماه را دیده ای ؟در شبی سیاه که چون براید جهانیان را محو زیبایش کند ایا اواز چلچله هارا در سکوت سرد زمستان شنیده ای ؟پرواز پرستو هارا چه ؟هفت رنگ رنگین.ستاره های دنباله دار .باغ های گیلاس .جوانه های گندم دیده ای ؟به تماشای خودت در اینه ایستاده ای ؟ایا هیچ گمانت نبرد که تمام زیبایی ها جهان اقتباسی از چشمان توست توست...
و تو ستاره روشنایی من باید میگفتم تا بدانند که در دنیا دختری هست به اسم سبز ابی کبود من چون پری های خیالی داستان ها دختریست زیبا دختری که وقتی حرف میزند بوی گل پونه سرتاسر فضا را اکنده میکند قمری ها به اواز درمی ایند پرستو ها از شدت زیبایی در اسمان رقص کنان نی مینوازند انگشتان از شدت هیجان قوز میکنند کودکان در بستر هایشان چون چلچله ها به سخن می ایند و هنگامی که شب میشود و خرمن موهایش را باز میکند دریا ها به خروش می...
وقتی دی و بهمنبه پایان می رسدو اسفند به نیمهآغاز می شودخواب هر ساله ایکه لانه های زیر برفدر انتظار بازگشت چلچله ها می بینند...
تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلتمی توان گفت که من چلچله باغ تواممثل یک پوپک سرمازده در بارش برفسخت محتاج به گرمای توام...