پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
لب هایش سندش خورده به نام لب منخواهشا مال مرا هدیه به مردم نکنیدارس آرامی...
مرا درکوره سوزاندی و خود را کردی نقاشیبسوزان می شوم این بار برایت آجر وکاشی که در آغوش بگیری و بسازی یک نگارستانبیاویزی تو عکست را به من با طرح نقاشیلبش را طرح مریم ده ولی چشمش تب نرگسدر آن تصویر نمایان کن که در یک صبح بشّاشیبه وقت طرح لب هایش شود دستان من نقاش که گل باران شود هفت آسمان هنگام نقاشیکه خود حیران شوی بر آن همه نقش و نگار خودچگونه دامن او را دو دستم کرده گل پاشیخداکرد ه نقاشی تو را آتش پاره ی ناشیکه ن...
دو دستانش عسل ، لب ها عسل ، گردن عسلجای پوست انداخته او را خدا در تن عسلهر ده انگشتش عسل ، چشمش عسل ، پایش عسلشیرین می گردد بماند هر کجا ناخن ، عسلبوسه کردم روی لب هایش لبانم داغ بودحرف زد بسیار با شیرین لبش با من عسلمن تعجب می کنم تابستان شوره عرقزنده می ماند چگونه زیر پیراهن عسلهم همه افتند میان مردم و بیخود شوند تا که اندازد قدم در کوی و در برزن ، عسل...
ما دختر شدیم تا طره طره شب را به دستان قدرتمند معشوق بکشانیم...دختر شدیم تا چین چین دامنمان امن ترین جای دنیا باشد برای سری که پر از دردسر است...دختر شدیم تا سمبل زیبایی و احساس سمبل رقص و طراوت،و پر از شور و اشتیاق برای عاشق بودن باشیم.صورتی ترین احساسات دنیا از آن ماستاصلا بهار آغاز نمی شود مگر آن روزی که دختری جلوی آینه لب هایش را همرنگ توت فرنگی کندیا زیر درختانی که به عشق آذین بسته شده اندشکوفه های...