شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
عشقبی گمان عطر نفس های توست وسط این همه ویرانی و درد که تو تسکین غم ودرمانی...
خوش به حال من دیوانه ترین...عقل و هوشی که ندارم...همهٔ داشته ام از دنیا،یه دل ساده است....
شب و دلتنگی من...غزل چشمانت...بغض سنگین و تپش های دل ویران استهمهٔ احوالم......