خون از چشم کدام مادر چکید؟! اکنون که دیوارهای شهر سیاه پوش شده اند آی مولود باران نگاه کن از اعماق ابرها شعرها برایت شمع شده اند . . .!! محمدرضا سلطانی
تنهایی دست های لرزان من است بعد از تو هیچ عصایی دلم را قرص نکرده...... محمدرضا سلطانی
ای ستاره که رازِ روشنی ات برای تاریکی فاش شده . . . ! مرا به جهانِ نور دو بینی باران پشت پنجره مرا به آغاز آدمیزادی خویش برگردان شاید که جای شیر از عصاره ی شعور سیراب شوم . . .!!