سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
بانوی دنیایَم ، شب هایَم آرام میگیرند وقتیپیراهنِ چهارخانه ی تنِ تو ، خانه قلبم میشود...
و از آن روز که با عشق تو جوشید دلم بودنت خوب ترین حادثه ی دنیا شد!...
دستی به هوا رفت و دو پیمانه به هم خورددر لحظه می نظم دو تا شانه به هم خورد ...
حق می دهم به آب اگر جزر و مد کندبعداز تو کم کسی ست که یکتا پرست ماندهرآدمی ز رفتن خود ردّ پا گذاشتاما چرا ز رفتن تو ردّ دست ماند ؟...