شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
میگویی جدا شده ایم و حالمان خوب استمیگویی زیاد هم بد نیست که نیستیم باهمتو دل به کس دیگری داده ای و نمیدانیمن به جز تو در این دنیا هیچکسی را نمیخواهم...
ای کاشماهی ای بودم توی حوضشاخه گلی در بیابانپرنده ای روی شاخه ی یک درختسنگ ریزه ای تهِ رودخانهیا قاصدکی میان دستان بادهر چیزی جز "انسان"هر چیزی که غم هیچوقتحوالی خیالش پرسه نزند...
از من در مورد دیوانگی ام میپرسیدند:و منعکس دونفره مان را نشانشان میدادمکه در آن ،" تو "کنار من نیستی......