متن دیوانگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دیوانگی
در میانِ همهمهی دوستانش قدم میزد.
تفاوتِ شلوغیِ آنها با دیگران این بود که بهجای باهم سخن گفتن، با خودشان حرف میزدند.
مردی با پیکری لاغر و قامتی بلند، سیگار برگی در دستش بود و با خود میگفت:
• «چرا گذاشتی بره؟ مگه چی برات کم گذاشته بود؟»
یا دختری...
آن روز در اقیانوس افکارم غرق بودم
و نفس هایم به شمارش افتاده بود
بدنم از خود بی خود شده بود کم کم خاطرات راه نفس کشیدن ریه هایم را بسته بودنند
تقلا هایم تمام شد چشمانم را بستم تا آسان تر جان دهم و
همان لحظه با چشمان تو...
فرض اینکه
اصلاً تو دلت نمیخواهد دوستم داشته باشی
پس چرا قلبِ بیشعورِ من
برای دوست داشتنت پافشاری میکند ؟!
یک جای کار میلنگد
یا تو این منِ دیوانه را دوست نداری
یا بی گمان ؛ من دیوانهام
عشقِ ما،
آتش زیر خاکستر است،
نمیسوزاند اما نمیگذارد بخوابم،
هر نگاهت،
خطریست که با دل میپذیرم،
و هر بوسهات،
طعمهایست برای دیوانگیِ دل…
ما دو نفریم در بازیِ ممنوعه،
که هیچ قاعدهای برایش نیست،
جز تپیدنِ دیوانهوارِ این دلِ بیقرار.
آن سیه چشمان تو باعث دیوانگیِ
این دل دیوانه ی ماست.
زده بر پای دل، زنجیرِچون وچند، دستِ عقل
اگر عاقل شدن این است، پس دیوانگی بهتر.
هی نفس کم میکنم در این شب بیانتها
هی خودم را میکشم در خاطراتت بیصدا
در خیالم با تو بودن باز باور میشود
ماه هم پیشت حسودی کرده کمتر میشود
بعد من آیا کسی در کوچههایت پرسه زد ؟
مثل من دیوانه وار اسمت به لبها غنچه زد ؟
من...
چشمان سیاه تو دیوانه کننده است،
حال منو دریاب مگر بدتر از این هست.
از سیه چشمان تو دارم.
من این دیوانگی ها را.
تو همان خواب قشنگی...
که به چشم منِ دیوانه نخواهد امد...
زندگی دیوانه ای بیش نیست
تو هم با او دیوانگی کن
ادعایم بسی بیهوده است
کاش عقل به سرقت برود
و چه زیباست
دل باشد و عقل نباشد
خدایا دیوانگی هم عالمی دارد
نسرین شریفی
آدم ها وقتی در اتاقک تنهایی شان حبس می شوند
و مدتها کسی به احوال پرسیدنی عمیق ، دق البابشان نمی کند،
دنیایی می سازند با خود و تنهاییشان
اگر در دقایق حسرت آلود، برای التیام زخم ها عاشقانه ای بخوانند یا شعری بسرایند و هوایی به سرشان بزند، قلبشان...
اندر دلِ دیوانه من، یاد یار پدیدار نباشد
هیچ قطره اشکی ، بر رخ من پدیدار نباشد
جان را که مَه آلود وزمستانی نمود ،افکارش
راه مرام نیست, که پرتو عشق بر او بتابد
آدمی که بهشتم را به سیبی دهد بر باد
عجب آدم فروشیست ،عاشقی را دادبرباد
می...
نمی توانی توصیفش کنی!
احساسی که به او داری را می گویم.
طوری که برای هربار دیدنش بال بال می زنی و از اضطراب فراموشی وعده ی دیدارتان خواب از چشم هایت فراری می شود...!
احساس آشنا و در عین حال غریبی ست نه؟
عشق را می گویم.
افسانه ای...
عشق بازان جملگی دیوانه اند
عشق ورزیدن خطاست
حاصلش دیوانگیست
عشق بازان جملگی دیوانه اند
عاشقان بازیگر این بازی طفلانه اند
عشق کو
عاشق کجاست
معشوق کیست
جنبش نفس است که عشقش خوانده اند
عاشق من بودی یا تصوری که ازم داشتی ؟
من با خیال تو زندگی می کنم . هر شب برایت شعر می گویم ، شعر می خوانم ، و برایت چای می ریزم . من با خیال تو زندگی کردن را دوست دارم . اگر این دیوانگی است ، کاش زودتر دیوانه می شدم .
|فائزه✍︎︎
.
.درمن کسی صدایم میزند،به گمانم دیوانه شده
دلش میخواهد از پنجره اتاق لحظه ای به پرواز درآید
یادلش میخواهد لیوان قهوه اش را در هوا پرت کند
یادلش میخواهدبی هیچ هدفی باصدای بلند موسیقی بخواند وبرقصد
میخواهد دیوانگی کند بی آنکه کسی دیوانه خطابش کند
کنترل کردنش کمی...