شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
زندگی همینه؛بالا داره، پائین داره.سختی داره ولی باور کن آسونی هم داره.یه وقتایی از غم گریه ات میندازه ولی یه وقتایی اشک شادی و شوق روی گونه هات می شونه.زندگی همینه؛خودش زخمت می زنه، خودشم درمونت می کنه!یه موقع هایی غم ریشه می زنه توو لحظه هات، یه وقتایی هم خوشی خیمه می زنه توو روز و شبات.زندگی همینه؛دراش رو یه پاشنه نمی چرخه!شباش "تاریک" نمی مونه، نورِ "ماه" می تابه وسطِ سیاهیا..ماه می تابه که دلت گرم بمونه...
عشق چیزِ عجیب و غریبی نیستعشق همینه که تو ولو شی رو کاناپه و من از تو آشپزخونه ازت بپرسم : " عزیزم ، قهوه میخوری یا نسکافه؟! "و تو با صدای مردونه ت که حسابی آرامش توش موج میزنه بگی : " نسکافه میخورم ... دستت درد نکنه "و من با یه لبخندِ بزرگ دوتا فنجون نسکافه ی خوش عطر و طعم درست کنم ...بیام کنارت و رو همون کاناپه تو بغلت آروم بگیرم ...عشق همینه که تو با یه اخم کوچیک بین ابروهات زل بزنی به صفحه ی تلویزیون و با دقت ...
زمستونِ امسال با کی برف بازی میکنی؟کجا برف بازی میکنی؟اصلاً برف بازی میکنی؟زمستون امسال هر جا و با هر کی برف بازی میکنی ،فقط به مسیر گلوله هایی که سمتت میاد دقت کن و خوب جا خالی بده!همونجوری که از کنار من جا خالی دادی که خودتو نجات بدی ، از هجوم گلوله ها خودتو نجات بده!تو فرار کردن رو بلدیتو نجات پیدا کردن رو بلدیتو بلدی خودتو زنده نگه داریتو بلدی بقیه رو بکشی که خودتو زنده نگه داریتو بلدی همه رو دور بزنی که خودتو به جاده ی می...
یه وقتایی به سرم میزنه ناغافل بیام سر وقتت ...همونجایی که داری بیخیال از تو کوچه رد میشی ، بپیچم جلوت و محکم بغلت کنم ...هیچی نگم ...کاشکی توام هیچی نگی ...کاشکی یه کم مهربون باشی و با دلم راه بیای ...دستاتو دورِ کمرم تاب بدی و بذاری یه خورده تو بغلت آروم بگیرم ...آخه تو که نمیدونی چجوری دلم لک زده واسه بغلت ، واسه اینکه عطر تنت بپیچه تو بینیم ، واسه اینکه گرمای تنتو حس کنم ...من دیوونه نیستم!!!فقط یه جورِ بیمارگونه "دوستت دا...
همیشه تو تصوراتم مرد با غیرت مردی بود که اگه یه نفر چپ بهم نگاه میکرد، عربده میزد و حکم مرگِ طرفو صادر میکرد اگه یه تارِ موهامو مردی جز خودش میدید سرم داد میزد: بپوشون اون لامصبارو... اگه مانتوم یه ذره کوتاه بود دعوام میکرد و مثه پسر بچه ها باهام قهر میکرد... و خیلی چیزای دیگه... اینا غیرت هست،دلگرمی میده، ذوق میدوئه زیر پوستِ آدم، اما تو دراز مدت خسته ت میکنه... غیرت رو بد برامون تعریف کردن! غیرت فقط صدا کلفت کردن و...
باید به خودم بیایم ، بلند شوم از روی خاکسترِ خاطراتِ کهنه ات ؛باید دستی به سر و روی خانه بکشم ...یک وجب خاک روی همه چیز نشسته است !باید رنگِ پرده ها را عوض کنم ،تو رنگِ تیره را دوست نداری ،باید رنگِ پرده ها روشن شود ...باید گُل بخرم !گلِ شبنم که تو دوست داری ...باید خانه را پر از گل شبنم کنم !باید به خودم برسم ،عطر بزنم ،لاک و رژِ قرمز ...باید موهایم را ببافم !تو موهای بافته شده ی من را دوست داری ...باید لباس های پاییز...
بودنت مثلِ گذاشتنِ پاهای خستهو تب دارم در آبِ سردِ رودخانه است ؛همانقدر دلچسب ،همانقدر لذت بخش ،همانقدر دوست داشتنی ......
محکم بغل بگیر مراتا که بگویم به همهاو فقط جان من و یار منو مال من است ...!...