یه وقتایی به سرم میزنه ناغافل بیام سر وقتت ...
همونجایی که داری بیخیال از تو کوچه رد میشی ، بپیچم جلوت و محکم بغلت کنم ...
هیچی نگم ...
کاشکی توام هیچی نگی ...
کاشکی یه کم مهربون باشی و با دلم راه بیای ...
دستاتو دورِ کمرم تاب بدی و بذاری یه خورده تو بغلت آروم بگیرم ...
آخه تو که نمیدونی چجوری دلم لک زده واسه بغلت ، واسه اینکه عطر تنت بپیچه تو بینیم ، واسه اینکه گرمای تنتو حس کنم ...
من دیوونه نیستم!!!
فقط یه جورِ بیمارگونه "دوستت دارم"...
ZibaMatn.IR