پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از وقتی که با تو آشنا شده ام هیچ کس و هیچ دل و هیچ گلی را نخواسته ام اگر که خدا را هم می خواهم، تنها به این دلیل ست که مرا برای تو و تو را برای من آفریده است.شعر: هیمن لطیف برگردان: زانا کوردستانی...
[برای ۸ مارس، گفتگوی مادری کورد با خدا] آه ای خدایی که دل و روح و جانم تویی، خوب خوب می دانم،آنجا، کنار تو بهشت زیر پای مادران است اما خدایا، ای که تو روزنه ی نورانی زندگانی تارم هستی،تو خودت خوب می دانی، اینجا جهنم بر روی سرم قرار دارد...شعر: هیمن لطیف برگردان: زانا کوردستانی...
بخدا سوگند، عزیز من کهتو آنجا میان تنهایی این روزهایت، خاطرات مرا می سوزانی،و من هم اینجا ابر فراقت را در سینه با خورشید چشمانم، به باران مبدل می کنم.شعر: هیمن لطیف برگردان: زانا کوردستانی...
عادت چنین ست کە تنهایم بگذاری و چنین زندگی ام را به هم می ریزی اما بدان تا بازگشتت، مایه ی صبر و تحمل دلم تار موی توست، که به یادگار برایم جا گذاشته ای.شعر: هیمن لطیف برگردان: زانا کوردستانی...
همچون گل نرگس کە بی بهار نمی ماند،من هم بدون تو توان زندگی را ندارم! با بودن تو، مرگ هم خوب هست بخدا به مردن در کنار تو هم راضی هستم.شعر: هیمن لطیف برگردان: زانا کوردستانی...