شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
یک نفس خندید و آتش بر دلم دلدار زدبا همان لبخند شیرینش مرا هم دار زد...
میرود اینجا سر هر بی گناهی پای داربار کج این روزها اغلب به منزل میرسد...
به دار آویختندالک راتاوان داشتموی آسیابان...
من را دار بزنیدبانوفرش میبافد......
گلی با هزار گره بر دار کشیده است مرادوست داشتنتنمی افتد از سر...