شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
در تلاش بافتن فرشی هستم،که طرح گل میانه اش، تصویر توست.مشغول نقاشی تصویر دو کوه هستم،که مابین آنها تو طلوع کنی.می خواهم رویاهایم را زمانی ببینم،که چون صدای تو پر باشد از زندگی. شعر: نەبەز گوران برگردان: زانا کوردستانی...
از دیگران شکایت نمیکنمبلکه خودم را تغییر میدهمچرا که کفش پوشیدن راحتر ازفرش کردن دنیاست...
سرسخت باش تا در بلندترین طاقچه ی دل ها جای بگیری!وگرنه آسان که باشی فرشِ زیر پای آدم های نامهربان می شوی تا به راحتی از روی تمام خوبی هایت گذر کنند!...
چه میشود اگر همه چیز یک توهم باشد و هیچ چیز وجود نداشته باشد؟ در این صورت، مسلما من برای فرشم زیادی پول دادهام....
من را دار بزنیدبانوفرش میبافد......
.خانهای ساختهایم سایبانش همه عشقزیر پا فرش غرور در حصارش همه تکرار صفاما در این جمع لطیفلطف دیدار تو را میطلبیم...
اونقدر که تو کارای من گره هست تو فرش شفقی تبریز نیست!!...