سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
یادته اون وقتی روکه زدیم به قلب حادثه باغرورگفتم این لحظه تبدیل میشه به خاطره باچشمای زیبات میگی نه معلومه که یادم نیس میرم بیرون تانبینی چشم شده دوباره خیس ......
اون نمیدونه عشقشم من که میدونم عشقمه آخ یه نگاه سردش ترجیح میدم من به همه ......
میخوام بهت فکرنکنمنمیشه نه نمیتونمبیابه دیدنم که ازندیدنت پریشونماحساس قلبیَم به توهمونه عوض نشدهفراموش کردی عشق منفَرمونِ دل دست توه...
تنها راه حل مسئله حقوق بشر، فراموشی است....
از صمیم قلب برای بعضی از خاطرات آرزوی فراموشی میکنم...
دلت نگیرد از نبودن کسیآدم هاسالهاست که دچار فراموشی اند......
آه که عشق بس کوتاه بود و فراموشی / بس بلند......
باز شدن غنچه های مهر، خزان را به دست فراموشی می سپارد....
آه.. که عشق بس کوتاه است وفراموشی، بس بلند ......