متن آلزایمر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آلزایمر
هیچگاه
بدِ کسی نخواسته ام
اما یکی هست که می خواهم
هر چه زودتر آلزایمر بگیرد
و فردای مرا از یاد ببرد
از یاد ببرد
از یاد ببرد
از یاد ببر
تنهایی!
«آرمان پرناک»
نامم چیست؟
من،
یک فراموشکارم
و تاریخ می گوید
خودروی بی سرنشین
که پشتِ هر چراغ قرمز
سبز می شود...
«آرمان پرناک»
داستان کوتاه آلزایمر
پرستار سر سوزن سرنگ را داخل کاور گذاشت و توی سطل جلوی تخت انداخت. هر روز برای تزریق سرم و آمپول های پیرزن به آنجا می آمد؛ یک ساعت می نشست و بعد می رفت.
امرور پیرزن احساس درد در قفسه ی سینه اش هم می کرد....
نمی دانم
خاطراتت تمام شده
یا
آلزایمر مرا سفت بغل کرده...!!
من هنوز
خیابان هایی را می شناسم
پُر از قدمهای تو
کاش آلزایمر زودتر از وقتش
به سراغم بیاید...
(فروغ گودرزی)
فردا دوباره همه چیز را
فراموش می کنم!
من شهروند جامعه ای هستم
که آلزایمر دارد...
عباس پورعلمداری
میان اُبهت جنگل و صدای طبیعت سایه ای از یک مرد توجه ام را جلب کرد. نزدیک تر که شدم دیدم یک پیرمرد است، که روی زمین به جستجوی چیزی ست و هرازگاهی اطرافش را بانگاهی مُبهم و سردرگم نظاره می کند. احساس کردم که در جنگل گم شده و...
در شلوغ ترین خلوتِ روزهایم،
حضور داری
در شهری با کوچه های
آلزایمر گرفته!
(زانا کوردستانی)
- آلزایمر۲:
آی ی ی ی،،،
گمانم ناوی ام،
سوخته میان پاره آهن های سانچی!
یا که آن دخترِ نو بالغ
--بخت برگشته،،،
برای جوریِ اندک جهازش
می کرد در پلاسکو،
--خیاطی!
شایدم،
یکی از صد و چند تن
--مسافرانِ اوکراین!
افتاده به پای مرگ
از تیر تک تیراندازهای داعش...
- آلزایمر ۱:
آلزایمرم که بیدار می شود
نمی دانم امروز، دیروز است!
یا که دیروز، فردا!!!
به گمانم قرن هاست
که ماه های سال را
--خورشید می دانم!
قرص هایم،
لب طاقچه ست؛
می خورم وُ
--شاید می خورانندم!
تا به خودم بیایم،
اما!!!
من کی ام؟!
چه توفیر...