سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
در میان این غزل ها مانده ام او رفته است یک وجب زیر گلویم سمت چپ تو رفته استمن علا رغم تمام درد ها ماندم چو شیراو ولی مانند آدمهای ترسو رفته استوقت غارت کردنم با های و هو آمد ولیوقت رفتن مثل دزدان بی هیاهو رفته است جان خود را دام کردم تا که شاید گیرمشجان من بر لب رسید و او چو آهو رفته است بعد از این پهلوی خود با باد هم پهلو کنمچونکه او با دیگری پهلو به پهلو رفته است گر چه دارد هر گلی بویی به دامانش ولیاز میان عطرها خوشبو تری...
مردم پی آنند برت قصه ببافند از قوزک پا تا بسرت قصه ببافند این تیره پرستان همه اماده آنند از روشنی هر سحرت قصه ببافندآنها سر غم خوردن تو شاد که بعدش از اینکه درامد پدرت قصه ببافندشب بر درِ قلب تو بکوبند که صبحشاز حلقه زیبای درت قصه ببافند گیرند ز لبهای تو لبخند که فوریاز زاری و حال پکرت قصه ببافندسوزند بسی جنگل و پیش تو برندیاز حرمت چوب تبرت قصه ببافندمخلوط نکردند به فنجان، عسل و قند کز قهوه تلخ قجرت قصه ببافندهرگز نکن...
دلم با عکس تو حالی به حالی میشودببین حال خراب من چه عالی میشود همین دل،ها !همین دل کز غم و غصه پُر استچو بیند چشم تو از غصه خالی میشود تو را میبینم و رد میشوی،در این میانغرور من دوباره دست مالی میشوددرون هفت سین،عشقِ تو را خواهم گذاشتکنار تو عجب تحویلِ سالی میشودمزن لبخند و تغلیظش مکن این عشق را بدین سان مردن من احتمالی میشودشراب از خاک هم باشد به دست تو رسدیقین دارم شرابی پرتقالی میشودهزاران عیب دارد چای او اما اگرتو آن...
.تو از عشق و محبت از وفا چیزی نمیفهمی تو از خاموشی و از انزوا چیزی نمیفهمی به دریا رفته میداند مصیبت های طوفان راتو از پیوند آب و ناخدا چیزی نمیفهمیدلم میسوزد از اینکه ضمیر ما زِ هم پاشیدتو از تعویض تو جای شما چیزی نمیفهمی منِ ساده برای قلب سنگت از دِه ام گفتمتو از حال و هوای روستا چیزی نمیفهمی نگاهت میدهد تسکین تمام درد هایم را توئه بی درد اخر از شفا چیزی نمیفهمی تو هر شعری که خواندی پشت بندش آفرین گفتمتو از این آفرین و ...
.برایم عشقتان چون گوهری نایاب میماندتو را هر کس که دارد تا ابد شاداب میماند چنان با درد دل کردن برای تو سبک گشتمکه جسم من از آن موقع بروی آب میمانداگر دریای چشم تو نباشد روبروی من دلم چون ماهی جامانده در مرداب میماند ببین مهتاب با چشم تو بر پا کرده رَمّالیبرایش خنده ات در حکم اُسطُرلاب میماند هجومی را که چشم مست تو آهنگ آن کردهبه جان من شبیه حمله یِ اعراب میماندتو مثل قاصدک ها بعد عاشق کردنم رفتیدل من بی تو اما تا ابد بی...
غزل با کمی عطر لهجه کرمونیغًصّه ی قلبِ تو پَرپَر میشه دَردات تو سِرَم.حالمون یه ذرّه بهتر می شه دَردات تو سِرَم.اشکمون اومد اگر با سختی این روزگار.چشممون از خنده هم تر میشه دَردات تو سِرَم.تلخه ای روزا |ولاکن| با خیالِ بودِنت.زندگی قند مُکرّر میشه دَردات تو سِرَم.می نشینیم دور هم بازم ، صفای جمعمون.آب انار با طعم گل پر میشه دَردات تو سِرَم.بعد سالی دوری اَ هَم ، نوبت مهمونی و.بوسه وَر دستایِ مادر میشه دَردا...
رفتنت زلزله ای بود که ویرانم کردارگ بم بودم و مخروبه ی کرمانم کرد......
زمینلرزه بم، زمینلرزهای بود با بزرگی ۶/۶ ریشتر که در ساعت ۵:۲۶ بامداد روز جمعه ۵ دی ۱۳۸۲ به مدت ۱۲ ثانیه شهر بم و مناطق اطراف آن در شرق استان کرمان را لرزاند. زمین لرزه بم بعد از زمین لرزه رودبار و منجیل بیشترین تلفات انسانی ( حدود ۳۰ هزار نفر) را درمیان زمین لرزه های سده ۱۴ داشته است. سالروز عروج جان باختگان زلزله 5 دی ماه بم تسلیت باد. روحشان شاد، یادشان گرامی......