متن ویران
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ویران
ویران غم نهان شدهام در این کوچها نیست پناهی
دل خسته ز جور روزگار است و نمیماند توانی
شبها به ستاره مینگرم تا شاید آید فردایی
اما همه راهها به سویی میرود، سوی ویرانی
آوارهٔ شهر غربتم، بیگانهام از خود و مردم
در هر قدمی که برمیدارم، هست فقط پریشانی...
چون چشم تو را בیـבم،
ویران شـבہ ام בر خویش.
شــــبـیه ارگِ بـــم ویــــرانــــم و بـیــــــگانــه با غیـرم
ازاین غربت،ازاین حسرت که با من بی تو همراه است
رفتنت
آغاز ویران شدن قلبی بود
که همیشه از هراس نبودنت می لرزید
بیا و فاصله را بردار
که من هرگز
لحظه های بی تو بودن را
نخواهم بخشید
من مدتهاست که سکوت را بلعیده ام
میان تمام فریاد هایی که می توانند
یک شهر را ویران کنند
اسماعیل دلبری
بازهم امشب با نگاهت عشق بازی میکنم
خاطراتت را دوباره صحنه سازی میکنم
چنان ویرانم از عشق تو ای مه روی زیبایم
که با دستانت در خیالم دست درازی میکنم
دو چشمت کرده حیرانم که همچون بره آهویی
به یاد چشمان تو هر شب دل نوازی میکنم
کاش یاد میگرفتیم ...
همه دل سنگ نیستن
همه بی وجدان نیستن
همه فراموش کار نیستن
کاش داد میگرفتیم ...
وقتی وارد دنیای یه نفر میشیم
ممکن اون دنیا دور تا دورش باشه دیوار
اما برای ورود شما خراب کرده باشه دیوار هارو
کاش یاد میگرفتیم ...
دنیای یه نفر...