این همسفران،پشت به مقصود،روانند شاید که بمانم،قدمی پیش تر افتم!
سیر گلشن کردی و گل،غنچه شد بار دگر بس که از شرم جمالت،دست پیش رو گرفت
ما ز آغاز و ز انجام جهان ، بی خبریم اول و آخر این کهنه کتاب،افتاده است
باشد نشان پختگی،افتادگی،کلیم آن میوه نارسست که بر دار مانده است
تا ز دل آهی کشیدم ،جمله دلها در گرفت باد بود،از آتش یک خانه ،چندین خانه سوخت
قانعم،، زان هر دو لبْ یک بوسه بس باشد مرا... ️️️
شب عید است و می باید در میخانه وا کردن... کاشانی
ساز بی آهنگم و یکسر نوایم خارج است... همدانی
قانعم ،زان هر دو لبْ یک بوسه بس باشد مرا... کاشانی
روز بر پروانه گر بد بگذرد، شب ها خوش است کاشانی
گر طبیبی شادمان بینی، مریضش بهتر است... کاشانی
خوابم این است که از دیدنت از هوش رَوَم... کاشانی
تیره روزم،دوست مى دارد دلِ شب ها مرا کاشانى
چه می کنی که دلت از جفا نمی گیرد؟ کاشانی
ز من کناره کند هرکه آشنایِ من است.. . همدانی
کسادی را به خود خوش کن، به قیمت چون گران باشی... کاشانی