پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بابابزرگم از یه زن ۱۷ تا بچه داشتفکر کنم خدا بیامرز داشت امتحان میکرد یه زن چنتا بچه میتونه دنیا بیاره...
خیلی راحت میتوان بچهای را که از تاریکی میترسد بخشید ؛ مسئلهی غمانگیز زندگیِ آدم بزرگهایی است که از روشنایی میترسند !...
بچه که بودیم...میدانستیم هر وقت گم شدیمباید سر جایمان بمانیمتا پیدایمان کنند...مدت هاست ایستاده ام...کسی مرا پیدا نمی کند؟!...
وکیل پایه یک هم فقط مادر که اصل ماجرا هر چی باشه ،بازهم بچه اش بیگناهه ،و ازش دفاع میکنه......
مادر بزرگمکه تو تنهایی مردفهمیدم اگر دنبال پرستار برای پیری خودممراهش پول جمع کردنهنه بچه دار شدن......