سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
به داروها نیازی نیست وقتی که تو را دارم علاج خستگی هایم ،فقط آغوش درمانیست......
جای دارو دکترم تنها سفر تجویز کردگفت گاهی دل بریدن رو به راهت می کند...
آن لب تب دار را یک بار بوسیدن شفاستوای از این دارو که از بیمار پنهان کرده ای...
داشتم تو حموم آواز میخوندم. بابام اومد پشت در داد زد ممنونم پسرم. مرسی. صدات مثل دارو میمونه واسه من.گفتم مسخره میکنی؟گفت نه جدی میگم یبوستم خوب شد...