پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من مست و تو بی خانه دور از من و دیوانهما کی رسیم لانهکو خانه و کاشانه من عاشق و آواره هر شب در میخانهدنبال تو میگردم می سوزم از این دردمتو هر چه که هستی کاش در زندان قلبم باشدل فقط تو می خواهدآواز از تو می خواند...
هم آواز می شومبا دلْ شکسته کودکِ آه،از چشم هایت سُر می خورم- شاید-مرا ببینی......
خواستم آواز شوماما، این گریه هایِ همیشه و شادی هایِ هرگز، آوارم کردبر کاغذِ سپید....
دنیای من پر از صندلی های خالیست که هر کدام آواز دلتنگی خودش را می خواندفیروزه سمیعی...
ای رویای سر به زیر،آواز قناری به وقت بی کسیغم را در پاگرد حادثه رها کنمریم گمار...
شب از راه رسید این درخت صنوبر آواز می خواند......
ای سازِ دوباره ی دل من!آوازِ دوباره ی دل من!احساس دمیده ای به قلبم؛همرازِ دوباره ی دل من!زهرا حکیمی بافقیکتاب دل گویه های بانوی احساس...
برگرد به سوی قلبِ حسّاسم باز!برگرد؛ بیا، به نزدِ من با آواز!در رقص بگیر شورِ احساست را؛از نو بِنِما تو عاشقی را آغاز!شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
گنجشگی که هر صبح آوازمی خواندزنی ستکه تازه عاشق شده...
فراهم کن شب دیدار خودراشراب و دفتر وسیگار خودرابخوان آواز از پروانه ای خیسبرایم کوک کن گیتار خود راشهلا الوند(خاتون)...
فراهم کن شب دیدار خود راشراب ودفتر و سیگار خود رابخوان آواز از پروانه ای خیسبرایم کوک کن گیتار خود راشهلا الوند (خاتون)...
من از تو سرشارممانند فهم گیاه از هوای شکفتنمانند ذهن سکوتاز بلوغ یک آواز...جلال پراذرانسفیر اهدای عضو...
به رگهایم بریز آواز، استاد!همایونی ترین شهناز، استاد!هنوز این خاک بوی ناله داردبخوان "مرغ سحر" را باز، استاد!شهراد میدرى پ . ن : "صبر بسیار بباید پدر پیر فلک راتا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید...""تنها صداست که می ماند"پس از این هر گلی می شکوفد "یاد ایام" خسرو آواز ایران را زمزمه می کند و پس از این هر پرنده ای بال می گشاید "مرغ سحر" سیاوش خراسان را نغمه سر خو...
شعر بود و موسیقی،تاریخ بود و تعالی،نگاه بود و نظروَ....بالاترین هنر او "مردمی"بودنش بود (او)ی بزرگ آواز ایران را میگویم روحش شادان باد و یادش پیوسته مانا....
دردی ست غیر مُردن آن را دوا نباشد...گفته اند مولانا در واپسین شبِ زندگانیِ مبارکش این غزل را سرود:رو سر بنهْ به بالین، تنها مرا رها کنترکِ منِ خرابِ شبگردِ مبتلا کن...و امروز واپسین روزِ زندگانیِ درخشان و متبرّکِ محمدرضا شجریان بود.حیاتِ والا و شگفت انگیزِ هنرمندی نادر و تکرارناپذیر امروز به پایان رسید و یاد و یادگارهای عزیزِ او برای ما مانده است.هنرمندی که در نوا و نغمه اش، حافظ و سعدی و مولانا شنیدنی تر می شدند و با صدای بی همتای...
تسلیت به مردم عزیز ایران و همایون جان...شجریان هرگز نمی میرد...آوازش را زمزمه خواهند کرد و تصویرش را در یادها خواهند نگاشت و عشقش را در قلبها جای خواهند داد، برای همیشه و تا ابد ......او مال مردم بود برای مردم خواند و در بین مردم ایستاد درود بر او که خواننده ای آزاده بود، یادش گرامی باد که ادب را با دولت و آزادمنشی و آزادی را به اسارت و مردم را با نامردمان معامله نکرد ...هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق...روحش شاد،یادش جاودان وگرامی...
یک لحظه تمام سیم های تنم پاره شد. مثل ثانیه های قبل از مرگ که تصاویر تمام دوران های زندگی به یکباره از جلوی چشم آدمی می گذرد تمام آوازها و تصنیف های استاد از جلوی چشمانم گذشت.تنم بیشتر از زلزلهٔ بم لرزید، انگار هزار نفر زیر پوستم دف می زدند.باور نکردم. هیچوقت باور نمی کنم. مگر می شود از کلمه ی مرگ یا فوت یا بدرود برای این اسم استفاده کرد؟!مگر می شود نفس های سترگ این کوه عظیم را ندیده گرفت؟! مگر می شود این خبر را شنید و نمرد؟! نه، هیچوقت باو...
شب آواز می خوانَدصدایش لطیف و نرمچون حریری در آغوشِ گُل هاشعرهایش از جنس نورهامفهوم و روشن و ژرفصدایش دل آسودهبا زیر و بم های اندوههمچون غروبی که زیبا وسرشار از عشق و درد است:”ای دورمانده از تکرارهای من!اینها همه، همهمه ی موج های دریایی ستکه در مِهی طلایی رنگعمیق می خوانندآوازِ روزهای پاییزستکه پاک و شتابندهپُر از عشق و افسانه ست“ای شب! ای آوازِ روشن و اندوهناک!گسترده شوبه گستره ی جانِ عاشقان...
آواز ایران،بمان و بخوان باغ ها می روند و می آیند ما تماشاکنان صدای تو را ...آوازِ شجریان فقط شنیدنی نیست، نوشیدنی و نیوشیدنی هم هست. پری خانه ی تصویرسازی های شعر فارسی است. تماشائی است، و در این تماشا، «هرکس که دید روی تو بوسید چشم من»! اما موضوعِ این دلنوشته، تحلیل ارزش موسیقائی کار او نیست بلکه اشاره ای است به خدمات او به فرهنگ معنویِ ایران که در دلِ میراث ادبیاتِ شاعرانه پا...
هوا دلگیر افق تاریکدلم پرواز می خواهدرها از این همه غصهکمی آواز می خواهد...
داشتم تو حموم آواز میخوندم. بابام اومد پشت در داد زد ممنونم پسرم. مرسی. صدات مثل دارو میمونه واسه من.گفتم مسخره میکنی؟ گفت نه جدی میگم یبوستم خوب شد....
به تو فکر کردن زیباستو امیدبخش،چیزی ست شبیه شنیدن زیباترین آوازاز زیباترین صدای جهان.اما امید دیگر برایم کافی نیست؛دیگر نمی خواهمفقط گوش بدهم،می خواهم آوازی بخوانم....
. جفر تو خونه اش مهمانی داشت از یکی از مهمانها خواست آواز بخونه مهمون گفت : آخه دیروقته، همسایه ها ناراحت میشن جفر میگه: اصلاً مهم نیست .سگ اونا هر شب تا صبح پارس میکنه !...
من و تو می دانیمزندگی در گذر استهمچو آواز قناری در باغ...
تا صدایت گوشهایم را نوازش میکندتار و سنتور و نی و آواز میخواهم چکار ؟!...
داشتم تو حموم آواز میخوندم. بابام اومد پشت در داد زد ممنونم پسرم. مرسی. صدات مثل دارو میمونه واسه من.گفتم مسخره میکنی؟گفت نه جدی میگم یبوستم خوب شد...
پرواز پرنده را شکسته اندآواز مرامنی که می خواستم در بهار چشمان ات برای خودم آواز بخوانمهم اکنون یک دنیا آوازدرگلوی من شکسته استیک دنیا پروازدر چشم ام...
درخت ِ نارنج پیراهنش رابا بهار گُل دوزی کرده است بازکن پنجره را نسیم اوازِ ان را منتشرمی کند...
آرام در گوشم بخوان آواز خود رابگذار مرد عاشقت خوشبخت باشد...
گل انار/ بگومگو داره /با ابراه/اب /اواز میخواند...
منو بشنو از دور ، دلم میخواهدتهر روز با آواز ، دلم میخواندتمیگویمت به باد ، باد مینالدتمیریزمت به ابر ، ابر میباردتمیشینمت بمانمینوشمت چو چایچایهای سبزسبزهای دوردورهای سختآی عشق ، آی عشقچهرهی آبیات پیدا نیست......
زمیندهان باز کرده و چاک چاک میخنددنخلها میرقصندبسطامی میخواندچیزی نمانده این خانه همبزند زیر آوار...
جنگآواز چند گلوله استو رقص جای خالی اتپشت خاکریز تنم...
کلاغ ها گرچه سیاهندو آوازشان ناخوشایند …اما آنقدر باوفایند که شاخه های خشک زمستان را تنها نمی گذارند....
از صلح میگویند یا از جنگ میخوانند؟!دیوانهها آواز بیآهنگ میخوانند...
با این دل ماتم زده آواز چه سازم؟!...
در اتاقی که به اندازه ی یک تنهاییستدل منکه به اندازه ی یک عشقستبه بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگردبه زوال زیبای گل ها در گلدانبه نهالی که تو در باغچه ی خانه مان کاشته ایو به آواز قناری هاکه به اندازه ی یک پنجره می خوانند....
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکستحق با سکوت بود ، صدا در گلو شکستدیگر دلم هوای سرودن نمی کندتنها بهانه ی دل ما در گلو شکست...
به هر تار جان ام صد آواز هستدریغا که دستى به مضراب نیست!.چو رؤیا به حسرت گذشتم، که شبفرو خفت و با کس سر خواب نیست......