پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخندمشکلی گر تو را، راه ببندد تو بخندغصه ها فانی و باقی، همه زنجیر به همگر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند...
خدایا همه از تو میخواهند بدهی اما،من از تو میخواهم بگیری خستگی،دلتنگی و غصه ها را ،از لحظه لحظه ی روزگار همه آنهایی که دوستشان دارم...
خیالِ خوبِ تولبخند می شود به لبموگرنه این منِ دیوانهغصه ها دارد ......