آنکه شمشیر ستم بر سر ما آخته است خود گمان کرده که برده ست، ولی باخته است
تازه رسیده از سفر کربلا سرت بین تن تو فاصله افتاده تا سرت با پهلوی شکسته و با صورت کبود کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت پیشانی ات شکسته و موهات کم شده خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟ رگ های گردنت چقدر نامرتب است ای جان من چگونه...
مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر من ستم زمانه ازین بیشتر چه خواهد کرد؟
چیزی بگو مگرنموده ام زنا وجنگ ها که این غصه ها همیشه میزند مرا به سنگ ها ناراحتم من از درون خود ز دست غصه ها ناراحتم چو بحرها ز دست آن نهنگ ها آهوی دل میان جنگل ستم فتاده است دقت نمی کند حضور وحمله ی پلنگ ها تا...
صائب تبریزی : مرا ز یاد تو برد و تو را ز دیده ی من زمانه بیشتر از این ستم چه خواهد کرد؟
چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند مشکلی گر تو را، راه ببندد تو بخند غصه ها فانی و باقی، همه زنجیر به هم گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند
سه گناه است که کیفرشان در همین دنیا میرسد و به آخرت نمیافتد : آزردن پدر و مادر ، زورگویی و ستم به مردم ، ناسپاسی نسبت به خوبیهای دیگران
شاهی که بر رعیت خود می کند ستم مستی بُود که می کند از ران خود کباب .
اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی که آنچه کاخ تو را خاک می کند ستم است