پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
با خنده گفتمش: به سلامت… سفر بخیر…وقتی که رفت، از تو چه پنهان... دلم گرفت...
امروز جمعه نیست، ولی با نبودنتمانند عصر جمعه ی تهران دلم گرفت...
هرچند می رود، بروم چای دم کنمشاید کمی نشست...خدا را چه دیده ای...
ای عشق! ای بزرگترین آرزوی منفردای من بدون تو فردای کوچکیست...
امروز جمعه نیست، ولی با نبودنتمانند عصر جمعهٔ تهران دلم گرفت......
گفتی به عکس های جوانی نگاه کن.. دیدم رفیق دیدم و دلگیرتر شدم...