با خنده گفتمش: به سلامت… سفر بخیر… وقتی که رفت، از تو چه پنهان... دلم گرفت
امروز جمعه نیست، ولی با نبودنت مانند عصر جمعه ی تهران دلم گرفت
هرچند می رود، بروم چای دم کنم شاید کمی نشست...خدا را چه دیده ای
هم در هوای ابری آبان دلم گرفت هم در سکوت سرد زمستان دلم گرفت هرجا که عاشقی به مراد دلش رسید هرجا گرفت نم نم باران دلم گرفت با خنده گفتمش: به سلامت… سفر بخیر… وقتی که رفت، از تو چه پنهان... دلم گرفت بیرون زدم ز خانه که حالم...
ای عشق! ای بزرگترین آرزوی من فردای من بدون تو فردای کوچکیست
هی فکر می کنم که چگونه؟ چرا؟ چطور؟ من سال هاست گریه نکردم، شما چطور؟ من سال هاست عاشق چشمی نبوده ام حالا نگاه کن منِ پر ادّعا چطور- برگشتم از غرورم و با چشم های خیس -ساکت نشسته ام که بفهمم تو را چطور وصفت کنم الهه پنهان میان...
ای جان! تو را به جان منِ خسته جان، بمان دیگر بگو چگونه بگویم بمان؟ بمان! از رفتنت همیشه خبر داده ای، ولی یکبار هم بدون خبر ناگهان بمان آغوش من به داشتنت گرم می شود ای مرغ پر گشوده در این آشیان بمان می میرم از حسادت خندیدنت به...
گفتی بمیر ! اینکه تقاضای کوچکیست دنیا برای بودن ما جای کوچکیست ُ از این طرف به آن طرفِ تُنگ میگریخت ماهی به گریه گفت:چه دریای کوچکیست! در خوابهای کودکی ام قصر داشتم حالا ببین که قصر چه رؤیای کوچکیست ای عشق! ای بزرگترین آرزوی من فردای من بدون تو...
دلم گرفته بیا بی بهانه گریه کنیم به یاد خاطره ای عاشقانه گریه کنیم ... میان جمع بخندیم از سر اجبار به حال غربت خود مخفیانه گریه کنیم
امروز جمعه نیست، ولی با نبودنت مانند عصر جمعهٔ تهران دلم گرفت...
تقویم جنون را چه غم از غصه فرداست در هفته خود شنبه و آدینه نداریم
گفتی به عکس های جوانی نگاه کن.. دیدم رفیق دیدم و دلگیرتر شدم
امسال هم گذشت، کمی پیرتر شدم از دیدنِ جهان شما سیرتر شدم هرقدر شاخه شاخه رسیدم به آسمان در خاک ریشه ریشه زمین گیرتر شدم ...
در فراقت شعر می گویم، ببین این شعرها حاصل داغ من است اما به کام دیگران
خواب دیدم در جهنم باز دنبال توام بر غم عشق تو حتی مرگ هم مرهم نشد