پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گفتی اَم درد تو عشق است، دوا نتوان کرددردم از توست، دوا از تو، چرا نتوان کرد؟...
گفتم نگرم روی تو ، گفتا به قیامتگفتم روم از کوی تو ، گفتا به سلامت !گفتم چه خوش از کار جهان گفت غم عشقگفتم چه بود حاصل آن ؟ گفت نِدامت ......
فریاد که من از همه دیدارِ تو رامشتاقترم وز همه محروم ترم...
آنچه بینی دلت همان خواهدوانچه خواهد دلت همان بینی...