سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
بگی یکی بود باهام تا اون بالا، کنارمسخته بس که، دلیل هر رفتنشد انگاری من یا تو تا اشکاتو، ببارم...😣یکی بود عاشقِ منمنم از صمیمِ قلب عاشق اونهر روزو با هم بودیمچشمامون بدونِ هم میشد کاسه ی خونهمه زندگیمو میدادم واسه ی اوناون پام وایمستاد تا پایِ جون😟نمیشد به کسِ دیگه دل بدیمعشقم بود سر تیترِ زندگیمخاطراتِ خوبی ما کنارِ هم بودیمیه پیکسل مینداختیم به یادِ هم زودهمه چی عوض شد در عرضِ یک هفتهیکی بود یکی نبود من هستم اون...
خسته ام مثل عقابی که پیر شدهیا پرنده ی زخمی از پرواز تیر شدهابر باران عشق از تن ام گذر نکردباد پیمان شکسته نصیبم کویر شدهتا آخرین نفس منتظر است آهو بیاوقتی به چنگ تیز پلنگی اسیر شدهرودی کشته بدون جنگ با آبشار شدهدر عین سر بلندی خود سر به زیر شدهبازیچه در قمار زندگی با تاس عشقعاشقی با حکم خود گوشه گیر شدهمردی که دل به وسعت رویا سپردهبا تزویری به نام حقیقت حقیر شدهماهی نمیر دریای تو در راه استدریا کجاست ؟ تنگی ...
حالم بد است مثل عقابی که پیر شدیا کفتری که زخمیِ پروازِ تیر شدابری قرار بود از اینجا گذر کندپیمان شکست باد و نصیبم کویر شدتا آهِ آخرین نفس، آهو امید داشتوقتی به چنگ تیز پلنگی اسیر شدرودم، که در تقابل با رسم آبشاردر عین سربلندی خود سربه زیر شدبازیچه ی قمار و غرور و شراب و شعرعاشق که شد به حکم دلش گوشه گیر شد.مردی که دل به وسعت رویا سپرده بودبا طعنه ای به نام حقیقت حقیر شد!!ماهی نمیر... باش که دریا بیاورمدریا ...