پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
کاروانی شکر از مصر به شیراز آیداگر آن یار سفرکرده ما بازآیدگو تو بازآی که گر خون منت در خورد استپیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آیدنام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدارچیست تا در نظر عاشق جانباز آیدمن خود این سنگ به جان میطلبیدم همه عمرکاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آیداگر این داغ جگرسوز که بر جان من استبر دل کوه نهی سنگ به آواز آیدمن همان روز که روی تو بدیدم گفتمهیچ شک نیست که از روی چنین ناز آیدهر ...