یار سفر کرده رفتی و سکوتی...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

"یار سفر کرده"

رفتی…
و سکوتی از جنس ابدیت را در جان لحظه‌هایم به جا گذاشتی،
مانند نغمه‌ای که در دل شب گم شد،
مانند ستاره‌ای که خاموش به بیکران پیوست.

نگاهم هنوز در امتداد راهی‌ست که رفتی،
آغوشی که هیچ بادی نمی‌تواند پر کند،
و قلبی که صدای تپش‌هایش دیگر بی‌خبر از حضور توست.

کجای آن سوی پرده‌ی هستی ایستاده‌ای؟
آیا ماه هنوز برای تو می‌تابد؟
آیا باد، بوی عطر خاطراتمان را به سویت می‌رساند؟

تو به دیار بی‌بازگشت سفر کردی،
و من در این خاکِ جا مانده،
با سایه‌ای از یاد تو،
در کوچه‌های دلتنگی قدم می‌زنم…
بی آنکه بدانم،
در کدامین لحظه،
خواب دیدارت را دوباره خواهم چید...

ساناز ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR
art.saniebra@
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این شعر، جدایی دردناک از یار را به تصویر می‌کشد. سخن از نبودن و سکوت عمیقی است که جای او را گرفته است. شاعر در حسرت دیدار و یاد یار سفر کرده، در تنهایی و دلتنگی به سر می‌برد و امیدوار به دیدار دوباره در خواب است. غم فقدان و بی‌بازگشتی سفر، لحن شعر را سراسر اندوهگین ساخته است.

ارسال متن