سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
به چرخ روزگار گشتیم ولی سامان ندیدیم ما کویر تشنه آبیم ولی باران ندیدیم...
من یک آدم ساده و آروممکه احساسات و عشق از دست رفته اش را در پسِ عمیق ترین لبخندش پنهان میکند...بهزاد غدیری...
عشقِ از دست رفته هنوز عشق است ، فقط شکلش عوض میشود. نمیتوانی لبخندِ او را ببینی یا برایش غذا بیاوری یا مویش را نوازش کنی یا او را دورِ زمین رقص بگردانی ...ولی وقتی آن حسها ضعیف میشود ، حسِ دیگری قوی میشود : خاطره ! خاطره شریکِ تو میشود ، آن را میپرورانی ، آن را میگیری و با آن میرقصی ، زندگی باید تمام شود ... عشق نه !...
چه نقشه هایی که برایِ پاییز امسال نداشتیم...یادته؟ همه شون سوختن و دود شدن و جز خاکسترشون چیزی باقی نموند...دلم برایِ خودم میسوزه، از همه بیشتر برایِ عشقمون...همه چیز میتونست خیلی بهتر از این تموم بشه؛اما رفتنِ یک دفعه یِ تو، اونم بی خبر...بگذریم....تولدت مبارک عشقِ از دست رفتهخوب باشی همیشه...