میگفت: اینکه میگویند من تو را بخاطر خودت دوست_دارم این ها همه اش تعارف است آدمی عاشق نمیشود مگر خودش را در او ببینید. دلتنگ کسی نمیشود مگر تکه ای از خود را در او جا گذاشته باشد
چشمانم قهویی اند؛ اما اشک هایم قهوه نیستند که برایت تعارف کنم!
دور خودت دایره ای بکش دایره ای به وسعتِ بیخیال بودن ... دایره ای که قضاوتهای بی منطقِ دیگران را ، از افکارت تمیز دهد ... باور کن هیچ چیز در این جهان برقرار نمی ماند ! اتفاقات برای افتادنند ... زبان برای حرف زدن ... و لحظه ها برای...
حوّایم باش سیب نگاهت را تعارف کن به دلم بی هوا
عسل در کاسه یِ چینی بیاور گُل و انجیر و شیرینی بیاور تعارف کن به من لبخندِ خود را برایم "عشق"، یک سینی بیاور
آرام بگیر! گاهی باید یک دایره بکشی و بنشینی درونش بگذار به حال خودش زندگی را و هیاهوی آدم ها را... بنشین کنار سکوتت و یک فنجان چای به خودت تعارف کن...
دوستت دارم این تعارف نیست زندگی من است
چشم به راه آبی ام و همین طورآسمان و کمی دریا مثل کوهستانی که تا کمر در برف هست سردم شده به دنبالم نگرد وقتی می خندی روی لبهایت نشسته ام و به آن شقایق کوچکی که در قلبت لرزید کمی آسمان تعارف می کنم...
شیارهای عمیق کدورت در گیر و دار تعارفند بر چهره ی منهوک خیال خط به خط رج به رج دل شکسته تلخ کامی ام خورجینه ای از ادراک ترک خورده بر گرده اش
دِلم می خواهد کسی تو را️ به من تعارف کند تا من تمامت را بردارم ... !
ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز...
چیز دیگر را روایت میکند بی تعارف این دلم خیلی هوایت میکند قلب من با هر صدا با هر تپش با هر سکوت غرق در خون یکنفس دارد دعایت میکند