پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شاید آن روز بیایدمن و تو ما بشویمپُر شده کاسه ی صبر من از این شایدها......
اما، این آسیاب کهنه به نوبت نیستشاید همیشه نوبت ما ...فرداست...
سالها بعد شاید تو فقط یک زخم باشی درست وسط قلبم ....
در سرزمین من خار نکارشاید فردا پا برهنه به دیدارم بیایی!...
صبور باش شاید نوبتت همین فرداست...
دستهایم را بگیرشاید هنوز نرفته باشیشاید هنوز نمرده باشم......
خودم را به آن راه می زنمشاید آنجامنتظرم باشی......
مهربان باششاید فردایی نباشد...
برای دوباره آمدنش دعا نکنشاید وقتی آمد همانی نباشد که رفت!...