در هجرتو ای عشق چو بیمار به خود می نالم
ای آنکه ز هِجر تو ندیدیم رهایی ؛ باز آی که دل خسته شد از بارِ جدایی
گویند که سوزد دل عاشق به جهنم سوزندهتر از هجر تو بر دل شرری نیست
ای که نزدیک تر از جانی و پنهان ز نگه هجر تو خوش ترم آید ز وصال دگران