که می آید به سر وقت دل ما جز پریشانی...
طرح لبخند تو پایان پریشانی هاست...
که میآید به سروقت دل ما جز پریشانی؟ که میپرسد بهغیراز سیل، راه منزل ما را؟
گاه گویم که بنالم زِ پریشانیِ حالم باز گویم که عیانست چه حاجت به بیانم
طرحِ لبخندِ تو پایان پریشانیهاست ...
گفتم از قصه ی عشقت گرهی باز کنم به پریشانی گیسوی تو سو گند / نشد