یک روز عشق را می نوازم من با تار گیسوان تو
تا نیاراید گیسوی کبودش را به شقایقها صبح فرخنده در آیینه نخواهد خندید ...
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کند هر دلی را روزگاری عشق ویران می کند
گیسو بیفشان بید نامجنون من! در باد بی گردهافشانی گلی پابند گلدان نیست
گیسو بسته ام به نسیم آمدنت بی قراری های دل را
گفتم از قصه ی عشقت گرهی باز کنم به پریشانی گیسوی تو سو گند / نشد