پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ما باختیم زندگی راچون هیچ کجا مکث نکردیمزندگی نکردیم!!شما نبازیداگر عاشق شدید،کمی آرام تر.... مزمزه اش کنید اندکی...بگذارید حتی پرندگان سرگردان،درختان همیشه سبز، عابران تنها، دکان های تعطیل ،کوچه های بن بست ببینند که عاشقیددر خلوتمیان شلوغی های فرساینده زندگی،به آرامی،گره از موی معشوق گشایید....کمی دلبری، اندکی دلدادگی، گاهی بچگی........وه که این ها خودِ خود زندگیست...مکث کنید گاهیمزمزه کنید لحظه هارا....خط خوردگی ...
دلمان برای روزهای خوبمان، تنگ شده...روزهایی که می شد در پیاده روهای ساده ی شهر قدم زد و شاد بود، شب هایی که می شد نگران هیچ چیز نبود و خوابید و آخرِ هفته هایی که می شد سفر کرد و از تهِ دل خندید...دلمان لک زده برای یک قُلُپ چای که بدون بغض و حسرت از گلویمان پایین برود... قمار سختی بود!ما تمام دلخوشی مان را پای سادگی هایمان باختیم...انصاف نبود هم بسازیم و هم بسوزیم،انصاف نبود تاوان تصمیماتی را بدهیم که خودمان نگرفته بودیم...ولی تسلیم نخ...