زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
Mahnaz52
بیا فکر کنیم
این آخرین بار است
میان گاه گاه هایی پر از لبخند
که در تلاقی نگاه
می ستایم خدایم را
به شگفتی آفرینشت
و می ستایم نجابتت را
میان شنیدن نامم
با ملودی بی همتای صدایت
میان گاه گاه هایی که بودنت می شود ابدیتی جاودانه.....
بیا فکر...
متن نوشته های نازی دلنوازی
🌿
چه خوب است
چه خوب است که با تمام رنج هایی که روحم را می خراشد،
هنوز ابر امید، طراوت بر سرم می بارد و چشمه ذوقم می تراود
چه خوب است که کمی بعد از شبیخون یاس و فرو ریختن ناگزیر،
باز بر می خیزم، گرد و غبار را می تکاندم ، برانگیخته می شوم، سام...
متن نوشته های نازی دلنوازی
زمانه کمیاب زیستن است
کمیاب عشق
کمیاب صلح و آشتی
و ما چه خوش خیالیم
که در میان این قحط سالی
میان زیستن هایی پر از نزیستن
با چشمانی از عطشِِ عشق لبریز
به دنبال صلح و آرامش
امیدوارانه
در تکاپوی دویدنیم...
نیاید روزی
که این چشمه امید بخشک...
متن نوشته های نازی دلنوازی
.
ای پرسش بی زیرای من
بیا پنجره های رخوت را بشکنیم
و با گریز از حصار سرد نبایدها
بساط عیش را
بر لحظه های خاک خورده حیات بگستریم
بیا دست در دست آسمان
آوارگی کنیم در پهنه زمین👌
نواختن بلدی؟
حتی سوت زدن؟
اگر هان ....
من میتوانم ساعتها پای موس...
متن نوشته های نازی دلنوازی
ما باختیم زندگی را
چون هیچ کجا مکث نکردیم
زندگی نکردیم!!
شما نبازید
اگر عاشق شدید،کمی آرام تر....
مزمزه اش کنید اندکی...
بگذارید حتی
پرندگان سرگردان،درختان همیشه سبز، عابران تنها،
دکان های تعطیل ،کوچه های بن بست ببینند که عاشقید
در خلوت
...
متن نوشته های نازی دلنوازی
برای فتح چنین زنی
باید معرکه ها دیده باشی
زنی که به گاه تنهایی
چرخ می زند در آسمان آرزو
می رقصد دست در دست خیال
زنی طاغی که خودش را دوست دارد ، بسیار
و با هر ترانه ای، عاشقانه
می خواند ریز ریز
و با درخت می رقصد،
گیسو افشان
و آن سوتر ، روی...
متن نوشته های زیبا
من که نیستم ،
آدم این روز و روزگار.....
دلم بوی کاهگل باران خورده می خواهد
و شمعدانی های زرد و صورتی
عشقی از جنس قدیم ترش ،
همان از مد افتاده های مندرس
ساده اما عمیق....!
خاتون خانه ای باشم سبز
آن که اوج دلبرانگی اش
باغ دلگشای پیرهنش بود و
...
متن نوشته های نازی دلنوازی
بودن گاه گاهت
چه عاشقانه به آغوش می کشد
منِ خستهء ِ درمانده از زندگی را....
و نبودنت نیز
چه بی رحمانه
به دارم می زند هرشب.....
امان از قدرت این عشق
که من
هر صبح ،
دوباره
بر می خیزم و..
نفس میگیرم
و آغاز میکنم
دغدغه دوست داشتنت را...
ب...
متن نوشته های عاشقانه
زنان را دوست دارم،
بعضی را بیشتر،
آن هایی که پرند از تناقض...
زنانی با موهای جوگندمی که آن ها را زیر رنگ می پوشانند. آن ها زودتر از موعد ، چین های زمان بر پیشانیشان نشسته و چهره شان در هاله ای از کدورت فرو رفته است اما برای ترمیم آن اسیر دغدغه ه...
متن نوشته های نازی دلنوازی
من در عبور از پیله شب
در رویای شیرین سحر
برای خواستنت
برای نفس کشیدنِ همیشه ات
اشک میریزم.
منی که درکی از محال ندارم
نمی شود نمی دانم چیست
دیر است و دور است نامفهومند
من در تمنای تو
فقط باید را زیسته ام
گرچه خسته ام ، دیریست
گرچه گریانم...
متن نوشته های عاشقانه
🍃بین شکاف پنجره ها
لای چین پرده ها
توی گنجه ها
همه جا را بگردید
فاصله ها نمی آیند بنشینند روی میز،
روی طاقچه،
اول کمین می کنند در لایه های زندگی،
مثل موریانه می جوند تار و پود آن را
و پس نرم نرمک نمایان می شوند،
بگردید
پیدایشان کنید
هرجا ک...
متن دلنوشته
🍃قلم بهانه است
کاغذ بهانه
شعر نیز
و این ترانه های دلنواز هم بهانه
تا من، به گاه دلتنگی ،
تو را بی هوا،
در میان رقص واژه ها ،
به آغوش بگیرم ،
تو معجزه ترینی
برای قلب خسته سردرگریبان
که این گونه مردانه
قدم می زنی در خیالم،
در شعرهایم ،...
متن نوشته های عاشقانه
من ماسک نمی زنم
تظاهر نمی کنم به خوشبختی
زخم هایم ناسور
حرف هایم از جنس باروت !
من محکومم ،
فقط به جرم لطافت...
روی سخنم با تو نیست مردِ جانیِ تاریخ
غیرت به زبان و خنجر به دست
یا آن که آدم نشده هوای پرواز گرفت
حرفی ندارم با آن یکیتان نیز
...
متن نوشته های خاص
صبوری کن
یک روز پخته خواهد شد
این منِ بیقرارِ درونت...
دیگر از تو چیزی نمیخواهد
راضی میشود به نسیمی دلنواز
که بیاید از دور دست ها
پرباشد از شاعرانگی
و بلد باشد معنی تمام نقطه چین ها را....
بغل کند دختربچه نشسته زیر جلد زنانگی ات
و بخنداند ...
متن نوشته های نازی دلنوازی
تماشایی ترینم
بیا تا ببینمت
من از فعل های سوزان نبودن می ترسم
بگذار پناه ببرم به امن بودن تو
این حجم سنگین از نبودن ،
جا نمیشود درون باغچه قلب من
کاش بدانی که تنها با یاد تو خارهای زندگی را وجین می کنم
و هرروز شاخه گلی در گلدان روز مرگی هایم ...
متن نوشته های عاشقانه
جانان من
تو را نمی سرایم
قصه نمی سازم از تو
من نه شاعرم نه داستان سرا...
من تو را نفس می کشم
تو را میکارم در دشت سینه ام
تو را روی دستان پر از قنوتم میگذارم
می روم به دیدن خدا....
اصلا تو یک جور تازه ای
تو را شکل دیگری باید خواست
نازی دل...
متن نوشته های عاشقانه
خزیده ای درون لاکت
به غصه ها امان داده ای
به دلشوره ها فرصت
زندگی ات جولانگاه اشک شده است و یاس
نشسته ای رشته های تلخ اندوه را
می تابی و می بافی ....
طنابش میکنی برای دار زدن آمالت
نمی دانم این دیگر چه ویروسیست
خیلی بدتر از کرونا....
دوست د...
متن نوشته های نازی دلنوازی
بانو
اگر یک روز خواستی به خویشتن خویش سفر کنی،
از نقاب ها بگریزی،
و حقیقت را بی هیاهو لمس کنی،
به مامنی برسی از جنس معرفت،
روی تپه ای به بلندای هنر،
در همسایگی ماه،
با منظری دلنواز و رویایی،
دیوارهایش ترانه،
سقفش شعر،
پنجره اش موسیقی،
و عق...
متن نوشته های نازی دلنوازی
اینهمه فریاد و سکوت ، دویدن های بی ثمر و باثمر ،
خوشحالی های مثلا دهان بند و چشم کور کن
در بیرون پرده است....
درون پرده فقط آشفتگیست که تنها
با حضور کسی و حسی به آرامش می رسد
درون پرده خلائی پر از نشئگیست که تنها با مخدر عشق میسر است....
که م...
متن نوشته های نازی دلنوازی
زنی که با صدای آب ماهی میشود
و تصویر جنگل قناری اش می کند بر شاخسار
زنی که با ترانه ها همسرایی می کند
مانوس است با شعر با لبخند با عشق با عرفان
و با خودش ، با خودش....
و نمی ترسد از گذر بی رحم عمر
زنی که تنها
تنها نه.... با خدا
چای می نوشد ه...
متن نوشته های نازی دلنوازی
اسفند را باید بو بکشی
نباید با کفشهای کتانی آن را بدوی
باید با پای برهنه بر سینه اش قدم زنی
باید آن راحس کنی
مزمزه کنی
اسفند را باید ورق زنی در سکوت
به لحظه هایی بیاندیشی که ترک خوردی
به لحظه های که با کلامی ، حضورمعناداری
دلت رفو شد....
با...
متن دلنوشته
پیرزن تنهایی بود بی بی زهرا
یخچال نداشت
شاید پول نداشت یا شاید احساس نیاز نمی کرد
آن وقت ها کسی زیاد گوشت و آذوقه تو یخچال نمی گذاشت. اگر پول داشتند روزانه می خریدند غذایی می پختند و خلاص
بی بی مثل خیلی ها برای آب خنک کوزه داشت اما آب یخ خیلی دوس...
متن نوشته های خواندنی
چرا میوه درخت غزل
سالهاست که مرثیه است و یاس.....؟
چرا فصل های متمادیست
که تن زندگی پر از جراحت است فقط؟
و عاقلان
سراپای عشق، همان دخترک محجوب سپید پوش را
هنوز پا به میدان رقص ننهاده،
خون می پاشند؟!
چرا باغ مهربانی را آفت گرفته چهارفصل؟!
ک...
متن نوشته های خاص
کاسه صبرم آن قدر پر شد
سنگین شد
که افتاد و شکست....
خدایا می شود دستت را به من بدهی؟
می شود ازین پس دستت، پیمانه صبرم شود؟
می شود حالا که غم تنیده بر سلول سلول تنم،
دردهایم را در پیمانه ات بریزم و تو آن ها را چاره کنی؟
خدایا....
از رگ گردن ...
متن دلنوشته احساسی
نه به سبب ربطی دارد،
نه حتی به نسب،
نه به قرب و بعد مکان،
نه به طول زمان ،
نسبت های قراردادی را بی خیال.....
این را دل و احساس می گوید:
آن کس امیر قلب توست،
آن کس مجازست بر بلندترین شاخسار دلت
آشیانه سازد که با او
حس بهتری از خود یافته ای،
...
متن دلنوشته
زندگی های اسلایسی
و لحظه های دستچین ارزانی خودتان
ما دلمان سادگی می خواهد
آدم های بی حوصله و به هم ریخته ...
زنی که خانه داری،
و دغدغه های روزمره فرصت بزک کردن به او نمی دهد
مردی که به خاطر مشغله ذهنی یادش رفته نان بخرد،
قبض برقش را بدهد......
متن نوشته های خاص
آدم ها وقتی در اتاقک تنهایی شان حبس می شوند
و مدتها کسی به احوال پرسیدنی عمیق ، دق البابشان نمی کند،
دنیایی می سازند با خود و تنهاییشان
اگر در دقایق حسرت آلود، برای التیام زخم ها عاشقانه ای بخوانند یا شعری بسرایند و هوایی به سرشان بزند، قلبشان را ...
متن نوشته های زیبا
از یک جایی به بعد
آتش نه
همین که هُرم حضوری
گرم و روشنت کند
برایت کافیست
همین که دستی تورا
در لایه های تودرتوی زندگی پیدا کند
و پنهانی ترین احساساتت را بیرون کشد
آن گاه زخم هایت را ببوسد
برایت کافیست
همین که تو
در خلوت خود
از بودنِ...
متن نوشته های دلنشین
گاهی برای تمدّد اعصاب، به سمت بافت می روم
(بافت اصطلاحیست که مردم یزد برای بخش تاریخی و محلات قدیمی استفاده می کنند)
قدم زدن در بافت و فرو رفتن در آغوش زندگی پر رمز و راز گذشتگان، انسان را از زخم های زندگی سرد و متجدد دور می کند.
به دکان بی نام و ...
متن نوشته های امیدوار کننده
.
عطر نامت
مشام جان می نوازد
و سُکرآور است
به گاه خماری
چون عطر خوش دیوارهای شهرم
به گاه رگبارهای کوتاه و تُنُک
کاش لطافت باران گونهء بودنت
پیوسته بتابد
بر دیواره های این دل...
که خسته است
و درهم شکسته
در زیر تیغ بی وقفهء روزگار
راستی...
متن نازی دلنوازی
ادامه