می نوازد دستان عشق گیسوان پریشان دخترک صبح را در طلوعی دیگر با نغمه چکاوک های عاشق ثانیه ثانیه، پر مهر رقصان، میان زمین و زمان قصه شیرین و فرهادی دیگر در میان واژه ها جوانه می زند و مطلعی شیرین می شود برای غزل عشق که با پرتوی جانبخش...
زاینده ترین رود روان باش و بخند چون باد صبا مشک فشان باش و بخند دم آمده چای صبح با طعم عسل آسودهٔ غم های جهان باش و بخند ... شهراد میدری