شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
چتر، به چکارم می آید؟ ***باران،،،از چشم هایم می بارد! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
کبوتری غمگین ام،محصورِ میله های قفس...که هر شب، رویای شیرین پرواز می بینم! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
دیرگاهان دریائی بودم،--آبی و بیکران--مادر که مُرد، برکه شدم!با سفرِ پدر؛ --خشکیدم!سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
مثل نیمکت سیمانیدر گوشه ی پارک،،،به انتظار نشسته ام که بیایی! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
ترس دارم که نیایی وُشوم شود --این روزگار،،،چندی ست،جغد وحشتدر ذهنم لانه دارد. سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
عطروُ طعمت را بگیر؛ از گل، از سبزه،، از نان،،، از باران!سردرگم شده ام،--میان این همه عاشقانِ به \تو\ سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
تو برای او، موهایت را می بافی!من با تو رویاهایم را...چه غم انگیزی ست، --این تفاهم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
برایم کمی عشق بیاور وُدو لقمه، \دوستت دارم\و قاچی بوسه --از لبهایت،، تا صبحم بخیر شود. سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
سال های سال دخترکی، در آرزوی شاهزاده ایسوار بر اسب سپید بود.آه! ¤ حالا، زنی تنهاست!سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
هر روز به مادرم می اندیشم،،،هنوز هم نمی دانداندک جهازش راکجای جهان بچیند؟! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
گویا فراموشکار شده ام...بگذارسر بزنم به کندوی بوسه ها... ♡نکند،،،از یادم بروی! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
تو که نیستیمغزم زنی نازا!شعرهای ناقص در بطن اش دارد. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
دیروز، امروز،، یا که فردا،،،فرقی نمی کندهر زمانیپر از دلتنگی ستوقتی نباشی سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
خط های ممتد نیامدن را،،،پاک کن. ♡از این همه انتظار خسته ام...با هَودجِ آفتابِ فردا؛ بیا! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
هی نپرس که - دردت چیست؟چشمانِ توست... سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
لبخندت را کم آورده ام،،، --در این غربت!پستچی هر روز می گذرد از اینجا...کاش به نامهای برایم بفرستی سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
شعرهایم ساده شده اند،،، یعنی: کودکانه اعتراف می کنم \دوستت دارم\! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
آی ی ی مردم!به آیه های کدام پیامبرِ کاذب دل بسته اید؟!که،از عشق روی گردانید!؟...مگر فراموشتان شده ستپیامبران راستین، عاشق بودند! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
خون را بر برف دیدچه جای گریهکودکی که بره ها را دوست می داری؟زمستانسُرسُره می سازدگوسفند از گلوی گرگپایین می رود سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
حکم می دهد اسفند: --گیسوانت در بند بماند!فروردین اما،،،تردید می کند....نومیدی؛چیز بدی ست...می دانم، می دانمهیچ اردیبهشتی\عطر گیسوانت راآزاد نخواهد کرد! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
هاشور در هاشور ۱۱۱دلم،،، برایت خیلی تنگ می شود...ناخود آگاه، شماره ات را می گیرم اما،هیچ وقت جواب نمی دهی!...نمی دانم،،، نمی دانم\شاید پیش خدا تلفن را پاسخ دادن، --قدغن باشد!؟ سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
کوردم؛ آی ی ی کوردم،، کورد!شبیه بلوطی کهبا هیچ باد و بارانیریشه های ستُرگم؛ کنده نمی شود! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
اغلب جهان راخیاطی می بینمبا سوزنی در دستاز این همه خلقبسیارند در حلقمتنها تویی که بیرون می آییو خیاطکه می دوزد و می دوزد و می دوزدبه حیرت می نگردبه لبانِ دوخته ام سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
من،،، نشان شجاعت گرفتم؛برای جنگیدنِ جسورانه امبا همه!برای فتح قلب تو!...و تو،،، اُسکار گرفتیبرای اجراینقشِ اولِ همه ی غریبه ها!سعیدفلاحی (زانا کوردستانی)...
جای نبودنت رادلتنگی پُر کرده وُسینه به سینهقلب ام را تسخیر می کند،و من برای یافتنتهرزه و ولگرد --چون باد پاییزم. سعیدفلاحی (زانا کوردستانی)...
آه\\\گل های قالی ی اتاقم --پژمرده اند! با من،،،به نم نمای پرسه ات چشم دوخته ایم! سعیدفلاحی (زانا کوردستانی)...
دلتنگی هایم قد کشیده اند! -- پا گرفته اند وُ، راه می روند.گاهی پیش، گاهی پشت سر امّا؛ همیشه با من اند... ♡پس؛ -- کجائی نازنین!؟ سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
مفلوجی را، - دوچرخه دادن!کوری را، - آیینه دادن!باغبانی را، - تبر هدیه بردن!چیزی شبیه همین هاست، - دل بریدن از تو!!! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
کاش،،، مترسکی بودمپای جالیز خیالتتا غروب گاهان نوک بزنندکلاغ های سمج،،، تنهایی ام را! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
مرا ببخش اگر... از خانه ای که تو در آن نیستی!و از پنجره هایی که بسته اند، بیزارم! دیگر،عطرِ هیچ یاسی دلخوشم نمی کند... نه، نه! مرا ببخش که، هیچ اتفاقی؛ هزارتوی تکه تکه ام رابیدار نمی کند! من،نیمه ای در خود فرو رفته ام و این قرص های لعنتی هم، کاری از دستشان بر نمی آید! مرا ببخش...که با لبخندِ خیالی ات نمی رقصمو تنهاتکیه می د...
به وعده گاه می رومحدودی که این روزهاکوله ی اندوه زمین بگذارم،به مزارت می رومکه دریچه ای ست وقتی که نیستیو گریستن ست که؛ سبکبارم می کند. برای تسلای خودمبه این باور رسیده ام که،،، خانه عوض کرده ای! نفوذِ رویاهایممرا می کشاند به لایه لایه یاتاقی تنگ که با تبسمی همیشکی نگاهم می کنیاتاقی از چارسو آفتابی!. از تو،،،رایحه ی بهاری می وزد؛تو،،،تصورِ برفی بر قله های \شاهو\*-آبی، در چشمه های ...
- آلزایمر۲:آی ی ی ی،،،گمانم ناوی ام،سوخته میان پاره آهن های سانچی!یا که آن دخترِ نو بالغ --بخت برگشته،،،برای جوریِ اندک جهازش می کرد در پلاسکو، --خیاطی!شایدم،یکی از صد و چند تن --مسافرانِ اوکراین!افتاده به پای مرگاز تیر تک تیراندازهای داعش در اِدلب!من کی ام؟!آزاد؟یا که بسته بالی --یک پرنده!میان میله های س...
- آلزایمر ۱:آلزایمرم که بیدار می شودنمی دانم امروز، دیروز است!یا که دیروز، فردا!!!به گمانم قرن هاست که ماه های سال را --خورشید می دانم!قرص هایم، لب طاقچه ست؛می خورم وُ --شاید می خورانندم!تا به خودم بیایم، اما!!!من کی ام؟!چه توفیر دارد!؟کولبری باشم در کوردستان،یا زباله گردی --آویزان سطل های خیابان،امنیه ای در مرز، یا رفتگری در شهر......
من،،،نه به فکر زرادخانه های هسته ای منه آب شدن یخچال های قطبی سوراخ شدن لایه ی ازن هم کار من نبود!جنگ های صلیبی که هیچ،به جنگ جهانی سوم هم فکر نمی کنم!بگذار،،،هر چه سر خاورمیانه می آید، -- بیاید!در واقع من چه کاره م؟یعنی،حدس نمی توانم بزنمحالا \ولادیمیر پوتین\به چه چیز فکر می کندمن چه می دانمچرا یک پایش با فلسطینی هاست و پای دیگرش با اسرائیلی هاو به روی هر میز مذاکره ای هم می نشیند!؟...
- باور کنید:من،،،مترسکی هستم،در جالیزاری دور وُ، متروک! کلاغ های لعنتی،با سُخره ای فجیع کنارم می نشینند!و خیره مى شوند،به دکمه های پیراهنم که پر از تنهائی ست!و منقار می کوبندبر کلاه پوسیده ی من... آه،،،اگرچه فارغ از چیستی ام،خرسندم از معاشرتی هرچند تمسخرآمیز! (زانا کوردستانی)...