تارا : من برای هر لقمه ای که می خورم کار می کنم، حتی برای هر نفسی که می کشم . زندگی من چه تعارفی داره؟ چرا نباید بلند بخندم یا مسخرگی کنم؟ یه چیز دیگه -من حتی بلدم بلند داد بزنم. _چریکه تارا
بهرام بیضایی : این شوخی نامردان است که امید می دهند و سپس بازپس می گیرند و برنومیدشدگان از تهِ دل می خندند. مرگ یزدگرد
آری، ما باخته ی این جهانیم، که پیش از زادنِ ما پِیْ ریختند! _بهرام بیضایی _ سهراب کُشی
بهرام بیضایی : من می روم و نگاهِ تو ، تنها چیزی ست که با خود می برم... - چریکه ی تارا
یامات: نام این جای هولناک چیست؟ زن: جهان. یامات: این چه کار است که تو می کنی؟ زن: زندگی. -فتح نامه ی کلات - بهرام بیضایی
غیر قابل توجیه است عقب ماندگی و عاشق عقب ماندگی خود بودن
بهرام بیضایی : من کوچک بودنم را حفظ میکنم در صورتی که شما هم اینقدر از بزرگی تان سو استفاده نکنید
من می روم و نگاهِ تو ، تنها چیزی ست که با خود می برم... بهرام بیضایی چریکه ی تارا
بهرام بیضایی : وقتی کسی سعی می کند چیزی را فراموش کند ، یعنی فراموش کردن برایش آسان نیست، یعنی به آنچه می خواهد فراموش کند علاقه دارد
- آسیابان: هرچه ما داریم از پادشاه است. + زن: چه می گویی مرد؟ ما که چیزی نداریم! - آن نیز از پادشاه است! نمایشنامه مرگ یزدگرد بهرام بیضایی
ما از عروسک کمتریم. آنها مُرده بودند و زندگی می کردند؛ ما زندگی می کنیم و مُرده ایم
خرد تا به زنان میرسد، نامش مکر می شود و مکر تا به مردان میرسد نام عقل می گیرد. درخواست توجه به زنان میرسد، نامش حسادت می شود و حسادت تا به مردان میرسد، می شود غیرت!
وقتی کسی سعی میکند چیزی را فراموش کند، یعنی فراموش کردن برایش آسان نیست، یعنی به آنچه میخواهد فراموش کند علاقه دارد !