قطعه ای از پازلِ سرخِ دلِ من، پیشِ دشتِ سبزِ چشمانت، جا مانده است! آمدی و بردی با خود: نیمی از وجود مرا؛ نیمه ی من، جدا از من، چرا مانده است؟ بازآی و تکمیل کن: دفترِ وجودم را! طرحی از من به جاست؛ مابقی، رها مانده است! زهرا حکیمی...
بی رحم ترین قطعه ی پاییز چنین است. باران بزند...شعر بیاید تو نباشی