پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مال خودت هر چه به من داده ای با همه احوال پریشانی امقصه عشق تو به آخر رسید منتظر نقطه پایانی امشعله عشق از تو زبانه کشید عشق تو آتش به جهانم کشید دفتر عشق تو پر از آتش است آمده بودی که بسوزانی ام ؟دل به هوای تو فقط پر کشید از همه کس بخاطرت دست کشیدای تو همه باعث ویرانی ام آمده بودی که بمیرانی ام !زندگی ات بدون ترس دورخ روز دگر فقط برای بهشت رفته دگر عاشق یکدانه ات مقصد خدا بوده در این سرنوشت...
تو به اندازه ویرانی کشور منزیبایی...
به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن زان روکه بنیاد جفا و جور بی بنیاد می گردد...
پک میزند بهمن به بهمن زخمهایش رامثل زمین قرن حاضر، رو به ویرانیست......
همه باغ دلم آثار خزان دارد کو آن که سامان بدهد این همه ویرانی را...
با فاصله ای امنکه آسیب نبینیبنشین و فقط شاهد ویرانی من باش......