بیو کتاب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو کتاب
عمریست در واپسین ،انزوای تاریک پنجره نشسته ام
که شاید روزی تو باز آیی .
عابران خسته ی شب نشین ،آن لحضه را که تو بر من پا میگذاری به تصویر می کشانند
آن لحضه که ابرهای مه آلود ،از آواز سکوت پر است
و من برای گریستن خویش
آن...
ارسال شده توسط
عزیزحسینی
من نویسنده ی
خوبی می شدم اگه
تورو کنار خودم داشتم؛
مثلا می شد از خطوط کنار چشم هات،
وقتی می خندیدی ی کتاب بنویسم
یا از اشک هات
وقتی از سراشیبی گونه هات، بدو بدو به سمت زمین میان
مثلا می شد از دست هات، قطور ترین کتاب دنیارو...
ارسال شده توسط
جملات دم کشیده ...
در حال بارگذاری...