شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
انتظار یعنی نگاه خسته ی مردی در گوشه ی کافه، با فنجان قهوه ای سرد و شعری ناتمام که به نقطه ی نامعلومی خیره مانده است...
چشمانت مرا تا خاطره ها بردآنجا که فقط من بودم و توو آرزویی کهبه ما شدن می رسیدصدایت مرا تا رویاها بردآنجا که برایماننوای عشق می سرودند"دستانت مرا تا آسمان ها بردغافل از آنکه گذشته ای بین ما نیستو من در غفلتی مرگبارهر روز و هر شبتو را بیهوده مرور می کنم"توحید منصورفر_روجا...