سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
چه بسیار دلتنگتم، ای مادر!بی تو در این غربت،از دو وطنم دور افتاده ام،اگر که اینجا بمیرم،نه بوسه های تو را می بینم و نه قبرستان کردستانم را...شعر: علی پاکیترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
سکوت سرد اتاق را نمى شودبا نور پر کردمگر به تبسمىکرشمه ى چشمىو دستى که هواى اتاق رانقاشى کندحجم سفید راهیچ قطره ى اشکىنمناک نمى کند........امیر برغشى...
من دخترک چهار ساله ی پالتو قرمزی کولی ام.که سر خیابان مولوی،همراه با مادرم به گدایی مشغولم.شعر: هیوا قادربرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
انتظار یعنی نگاه خسته ی مردی در گوشه ی کافه، با فنجان قهوه ای سرد و شعری ناتمام که به نقطه ی نامعلومی خیره مانده است...
تو امید باطل زندگی ام بودی که دور از من،ضربان قلبم را از پا انداختی،قلبی که با پایت، برهنه به سوی تو روان می شد.شعر: روژ حلبچه ایترجمه: زانا کوردستانی...
در را باز میکنمپنجره را باز میکنماحساس اسارت امارهایم نمیکنداین خانه را انگاراز آجرهای یک زندان ساخته اند...
غنچه ای بر لب باغچه،تنهایی اش راگریه می کند... رها فلاحی...
در وقت برگریزان پاییزمابین درختان محتضر،مرگ عزیزانم را می بینم! شعر: دریا هورامیترجمه: زانا کوردستانی...
انتظارم،بوی سیگارهای زر گرفته...و روزهای تلخِ نیمه سوختهمیان بغض خاموشت وول می خورد. ...--خط خطی های من،حزن بی پایان خانه ست! زانا کوردستانی...
قسم به باران که من هم برای تو باریدم در روزهایی که ابری در آسمان نبود....
از نردبان شبپله پله پائین می آینددرد هاییکه آشیان کرده انددر شب هایمعلی مولایی...
بعد توبه هر سوی نبودنت می نگرم،محتاج می شوم که به خود بنگرم و بفهمم،من با چه اعجازی کماکان زنده ام؟!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
آنهایی که مدعی اند فقط غروب ها، زمین تاریک می شود،ایمان دارم، هرگز عزادار از دست دادن عزیزی نشده اند.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
دوباره غروب دوباره نگاهی منتظردوباره نیامدنهادوباره ...آه از تکرار این تکرار هاو سکوت و سکوت کاش !بودی و غروب نمی شد خورشید آروزهابادصبا...
دلم گریست وقتی دیدم که چگونه به بهایی ناچیز هم آغوش مرداب می شود نیلوفررضاحدادیان...
دکمه های زندگی را باز می کنم؛و در می آورم این پیراهن گشاد را. ***آه،،، --زندگی به ما نمی آید! زانا کوردستانی...
در بهانه ی تو می گریدبهارِ خفته در آغوش پیراهنت آویخته از چوب رختی حقیقت عریانی ست تو باز نمی گردی...
آمدم، کنارت نشستم،من دلم تنگ بود و تو، قبرت.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
میان تاریکای یک کوچه ،ماه می گرید،بر جنازه ی دراز کشیده ی دخترکی!شعر: روژ حلبچه ای ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
رفتی وُهمکلام در و دیوار شده ام! ***اتاقم؛پریشانی هایم را --خوب می فهمد! زانا کوردستانی...
آه ای روزگار!لحظات بدتبر ریل دلم قطار شده اند... -لیلاطیبی (رها)...
نور دیده ام بودی رفتی جهانم تاریک شد آذر تقوی زاده...