دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
تو عمر من و وصلت آسایش عمر من...
راحت جانم توئی ای جان و ای جانان من...
من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟...
به لب آمده ست جانم، تو بیا که زنده مانم...
ز معشوقان نگه کاری تر از حرف دلاویز است...
آرامش است؛عاقبت اضطراب ها...
آنکه خود را نفسی شاد ندیدست ، منم...
بسیار سخن بود، نگفتیم و گذشتیم......
هر که را نیست ادب، لایق صحبت نبود!...
بر یاد بناگوش تو بر باد دهم جان...
من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی...
قلم از عشق بشکند چو نویسد نشان تو...
اسرار دلم جمله خیال یار است...
شاخه تا آمد به برگش خو کند پاییز شد...
ما را به غم عشق همان عشق علاج است...
ما را بهشت نقد، تماشای دلبرست...
به امید وصال تو دلم را شاد می دارم...
بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم...
نابرده گنج رنج میسر نمیشود...
آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار...
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن...
من «عاشقم» گواه من این قلب چاک چاک...
دیدن تو ببرد قاعده غم از دل...
زمین پاک درین روزگار اکسیرست...
گرهگشایی دلهاست کار خنده تو...
تو مرو گر بروی جان مرا با خود بر...
گرچه خاموشم ولی آهم به گردون میرود...
مرو که گر بروی خون من به گردن تست...
زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم...
به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودت...
چون دلت با من نباشد همنشینی سود نیست...
پیش آ بهار خوبی تو اصل فصل هایی...
بیا، که با تو مرا صدهزار پیوند است...
بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است...
چه نکو طریق باشد که خدا رفیق باشد...
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را...
دلم بردی و آنگاهی به پندم صبر فرمایی...
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت...
خوش می روی به تنها تن ها فدای جانت...
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد...
راهی به خلوت دل جانانم آرزوست...
به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد...
خوش تر از نقش تو در عالم تصویر نبود...
یا ربتو چنان کن ک پریشان نشوم!...
دیدمشگفتم:(منم!)نشناخت او:):...
ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم...
چه دلبری که ندانی طریق دلداری؟...
در غم تو روزگار از دست رفت...
تو را که دل نبود عاشقی چه دانی چیست...
قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی...