بوشوم خارا واوینم گول وناشته بیدم، گول قدر خو خارا بداشته مره ا قیمتی گب روشنا بو خودا باغه میان حکمت بکاشته برگردان شعر به فارسی رفتم خار را ببرم گل نگذاشت دانستم گل ارزش خار خود را نگاه داشته برایم این صحبت ارزشمند روشن شد که خدا در باغ...
ما را به راه خویش درنگی اگر نبود یا پیش پای ما سنگی اگر نبود اکنون گیاه رسته ی امید می شدیم کرسی نشین معبد خورشید می شدیم لعنت به هر درنگ نفرین به هر چه سنگ