پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
جین وبستر:واقعاً مسخره نیست اینکه گاهی اوقات بهترین مردها بدترین زن ها را انتخاب می کنند و بهترین زنان بدترین مردها را؟ من فکر می کنم خوبی خودشان چشم شان را کور می کند و بدگمانی را در وجودشان می کُشد !...
و چقدر غم انگیز است اینکه آدم بخواهد تمام وقت مراقب خود باشد تا آنچه را احساس می کند به زبان نیاورد......
کسی که در زندگی اشکسی را از ته قلبش دوست داردهمیشه نگران است....
جین وبستر:واقعاً مسخره نیست؟ اینکه گاهی اوقات بهترین مردها بدترین زن ها را انتخاب می کنند و بهترین زنان بدترین مردها را؟ من فکر می کنم خوبی خودشان چشم شان را کور می کند و بدگمانی را در وجودشان می کشد!...
جین وبستر:می خواهم به خودم تلقین کنم که زندگی فقط یک بازیست و من باید تا آنجا که می توانم ماهرانه و درست آن را بازی کنم ؛ چه در این بازی ببرم و چه ببازم ، در هر حال شانه ها را بالا می اندازم و می خندم...
جین وبستر:من رمزِ خوشبختیِ واقعی را چشیده ام، باید حال را دریابی، نه اینکه همیشه افسوس گذشته را بخوری و فکر آینده باشی. باید قدرِ لحظاتی را که در اختیار داری بدانی !...
ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم، آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم. و هر چه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.پس هرکسی را که بیشتر دوست داریم و می خواهیم بیشتر دوستمان بدارد؛ باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم....
جین وبستر:زندگی چیزهایی نیست که جمع می کنیم زندگی قلب هایی است که جذب می کنیم...
من رمز واقعی خوشبختی را کشف کردم !و اون اینه که باید تو زمان حال زندگی کرد و اصلا افسوس گذشته رو نخورد ؛ مهم اینه که آدم بتونه با چیزهای کوچیک خیلی خوش باشه ......
جین وبستر :واقعاً مسخره نیست؟اینکه گاهی اوقات بهترین مردها بدترین زن ها را انتخاب می کنند و بهترین زنان بدترین مردها را؟من فکر می کنم خوبی خودشان چشم شان را کور می کند و بدگمانی را در وجودشان می کشد. دشمن عزیز...
مواظب باش که چشمانت را بیش از حد بر روی جزئیات متمرکز نکن. به اندازۀ کافی دور بایست تا بتوانی دورنمایی از کل دریافت کنی....
قبلا می توانستم دختری بی فکر و بی خیال و آسوده باشم !چون چیز ارزشمندی نداشتم که از دست بدهم.ولی حالا ...تا آخر عمر یک نگرانی بزرگ خواهم داشت.هر وقت که تو از من دور باشی به همه ی اتومبیل هایی فکر می کنم که ممکن است تو را زیر بگیرند.یا همه ی تخته های اعلامیه ای که ممکن است روی سرت بیفتد !و یا همه ی میکروب های وحشتناکی که ممکن است بخوری ... آرامش خیالم تا ابد از بین رفته است !...
من کاملا به ارادۀ آزاد خود و قدرت خود در رسیدن به خواسته ها ایمان دارم، و این باوری است که کوه را جابجا می کند....
هر چه بیشتر مردان را بررسی می کنم، بیشتر متوجه می شوم که آن ها فقط پسرانی هستند که بیش از اندازه بزرگ شدند تا بتوان تنبیه شان کرد!...
در زندگی مشکلات بزرگ نیست که به آدم با اراده احتیاج دارد، هر کسی میتواند در یک بحران قد علم کند و با شجاعت با فاجعهای مصیبت بار رو به رو بشود. بلکه بنظرم در یک روز با خنده به استقبال مشکلات کوچک رفتن، واقعا احتیاج به عزم و اراده دارد ......