شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
این روزها کمی بیشتر از حدِ معمول دلتنگت می شوم! دلتنگِ آغوشت، که همچو پناهگاهِ امنی ست، برای ناامنیِ این روزها دلتنگِ حرف هایت، که مرحمی ست برای زخم های دلمدلتنگِ خنده هایت، که امیدبخش زندگانی ام استو چشمانت، مانند کهنه شرابی ست، که عجیب مرا مست می کندببین چه بر سرِ دلم آورده ای، که اینگونه هر روز و شب، بی بهانه هوایت را می کند! و در آخر، این دلتنگی های طولانی،چون زلزله ای هر شبانگه، برسرم آوار می شوند!...
واقعا دردناک است... حرفی برای گفتن نداشته باشی،با کسی که تا “ دیروز”تمام حرف هایت را فقط به او میگفتی ......