
زهرا امیدی
و سوگند به چشمانت که هر لحظه از نبودنت را، بی قافیه به دستِ قلم سپردم...
پدربزرگ عزیزم با رفتنت؛
ساز زندگیمان غم انگیز و تکراری شده،
تبسم از رویِ لبهایمان رَخت بربست و دلخوشی هایمان خاکستر شد،
غم رفتنت،اندوه را به قلب هایمان روانه کرده،
بعد از تو جهان سازِ ناسازگاری برداشته و زندگی را به کاممان تلخ و دشوار کرده است...
روحت شاد 🖤
سیاهیِ دو چشمانت نورِ اُمیدی بود،
که زندگی ام را منقلب کرد.
اندوهم را از چشمانم بخوان
حرفهایم را از بغضِ جامانده در قلبم
و من خود زخم فراموش شده ای هستم، که آن را در پشتِ پرده ی لبخندم پنهان کرده ام
و قسم به اندوهی که زبانم را لال کرده، هرگاه آزرده و محنت زده ام، قلم بدست گرفته و...
یک دیده نظر کردم و
یک عمر پشیمان گشتم...
قسم به چَشم سیاهت
که جانم به لب رسیده، از نبودنت...
و تا به امروز سالهاست که در تنهایی غوطه ورم
غم هایم را درون سینه ام پنهان میکنم
لبخند بی جانی بر چهره دارم
شادی هایم را در کودکی جا گذاشته ام
و اکنون هر چقدر بزرگتر میشوم
غم هایم بیشتر و شادی هایم اندک است
نمیدانم در این روزگارِ...
تنها دلیلِ ماندنم در این زندگی پُر از اندوه
وجودِ نازنینِ توست
وجودِ چشمانی که نور زندگی ام شدند
و خنده هایی که اُمید را در من زنده کردند.
گاهی زمان نمی تواند التیام بخشِ تمامی زخم هایی باشد که تا به مغز و استخوان آدمی رسوخ کرده اند. چرا که با گذشت زمان تنها به زخم هایت عادت میکنی، به نبودنِ کسانی که گمان میکردی تا ابد ماندگارند و اکنون که باید نیستند. گرچه انسان ها رفتنی هستند...
تا روزی که نفس میکشم همیشه در قلبم زنده ای، زمانی که چشمانم را میبندم تو را میبینم، با خنده هایت شاد میشوم و با غم هایت میمیرم. و تمامِ آنچه از این زندگی لعنتی میخواهم تو هستی!
ای کاش، میتوانستم تو را کنارم داشته باشم و ای کاش زمان...
مینویسم تا سنگینی کوله بارِ غم هایم را اندکی کم کنم...
برای پنهان کردن غم هایش لبخند میزد، انگار که هیچ اتفاق ناگواری رُخ نداده. اما هنگام تنهایی، نقاب لبخندی که بر چهره اش بود را برمیداشت و آن لحظه قوی بودنش و لبخند های فیکش را به یاد می...
این روزها کمی بیشتر از حدِ معمول دلتنگت می شوم!
دلتنگِ آغوشت، که همچو پناهگاهِ امنی ست، برای ناامنیِ این روزها
دلتنگِ حرف هایت، که مرحمی ست برای زخم های دلم
دلتنگِ خنده هایت، که امیدبخش زندگانی ام است
و چشمانت، مانند کهنه شرابی ست، که عجیب مرا مست می...
مرا به یاد بیاور، منی که هیچ گاه تو را از یاد نخواهم برد
مرا به یاد بیاور، ای معشوق دل سنگ
مرا به یاد بیاور، ای یار فراموش کار من
ای که در یادت، یادِ همه هست، جُز یاد من
مرا به یاد بیاور، که همین هم برای دلم...
بهترینِ قَلبم...
زندگی بدون تو آنقدر دشوار است، که می ترسم فراموشت کنم، میترسم فراموشت کنم و دیگر زنده نباشم، تنهایم بگذاری و بدون تو بمیرم، من میترسم با فراموش کردنت خودم را از یاد ببرم!
تمام ترسی که از این زندگی دارم، تو هستی...!
اگر خدایی نکرده تو را...
از آدم ها متنفرم...
هرگاه میخواهم نسبت به آنها بی اعتنا باشم و این تنفر چندین ساله ای که آنها باعثش
بوده اند را دور بریزم، با رفتارشان مرا آزار داده و این نفرت را بیشتر می کنند. ترجیح میدهم در دنیایی دور از انسان ها زندگی کنم!
هر چقدر...
چشمانت، آتشی در دلم انداخته
که با هیچ آبی خموش نمی شود!
بعد از تو، همه چیز بویِ دلتنگی می دهد!
بعد از تو، تمامِ روزهایم رنگ پاییز گرفته است!
گفته بودم صبورم، اما نه در برابر نبودنت!
هیچکس نمیتونه منو متوقف کنه، حتی اونی که قلبمو شکسته:)